78
3. معرفى با صفت
در قرآن گاه شرايط ايجاب مىكند كه خداوند فرد مورد نظر را با اوصاف معرفى كند؛ چنانكه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل، با صفاتى معرفى كرده است.
(الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرٰاةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهٰاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبٰاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبٰائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاٰلَ الَّتِي كٰانَتْ عَلَيْهِمْ...) (اعراف: 157)
با توجه به اين روش، اينكه از دوازده امام با ذكر نام واسامى پدر و مادر در قرآن ياد شود، انتظارى بىجاست؛ زيرا گاه مصلحت در معرفى به نام است و گاه معرفى به عدد و گاه معرفى با اوصاف.
اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خداوند بايد تمامى مسائل اختلافى را در قرآن بيان كند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشوند در اين صورت بايد صدها مسئله كلامى، عقيدتى، فقهى و تشريعى در قرآن بيان شده باشد، درحالىكه خداوند در قرآن درباره آنها به طور صريح و قاطع كه ريشهكن كننده نزاع باشد، سخن نگفته است، مانند:
الف) صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر ذات؟
ب) حقيقت صفات خبرى مانند استواى بر عرش چيست؟
ج) قديم يا حادث بودن كلام خدا.
د) جبر و اختيار.
ه-) حتى در مسائل فقهى مانند آيه وضو كه عمده مشكل مسلمانان شده است.
هر چند در آيات قرآن به اين مسائل و امثال آنها اشاره شده، ولى آن چنان شفاف و قاطع كه اختلافها را از ميان بردارد، بيان نشده است. حكمت اين مسئله در اين است كه آيات قرآن، مردم را به فكر و دقت در مفاد آيات دعوت مىكند، بيان قاطع همه مسائل، به گونهاى كه همه مردم را راضى كند، بر خلاف اين اصل است.