79احمد: آقاى فاضل! شما تصور مىكنيد اگر نام امام يا امامان در قرآن مىآمد، اختلاف ميان شيعه و سنى از بين مىرفت؟
فاضل: بله، اينگونه بر همگان تكليف مشخص مىشد و مجبور به اطاعت بودند.
احمد: آقاى فاضل! معرفى به نام، برطرفكننده اختلاف نيست! اين اصل كليت ندارد؛ زيرا در موردى به نام تصريح شده، ولى اختلاف نيز از بين نرفته است. براى نمونه بنىاسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايى براى آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمينهاى غصب شده خود را بازستانند و اسيران خود را آزاد كنند، آنجا كه گفتند: (إِذْ قٰالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنٰا مَلِكاً نُقٰاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ...)؛ «به پيامبر خود گفتند: زمامدار [و فرماندهى] براى ما تعيين كن تا در راه خدا پيكار كنيم».(بقره: 246)
پيامبر آنان، به امر الهى فرمانروا را به نام معرفى كرد و گفت: (إِنَّ اللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طٰالُوتَ مَلِكاً)؛ «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث كرده است». (بقره: 247)
با اينكه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكالتراشى پرداختند و گفتند: (أَنّٰى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنٰا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمٰالِ...)؛ «چگونه او بر ما حكومت كند با اينكه ما از او شايستهتريم و او ثروت زيادى ندارد»؟! (بقره: 247)
اين امر، بر آن دلالت دارد كه ذكر نام براى رفع اختلاف كافى نيست، بلكه بايد موقعيت جامعه، آماده پذيرايى باشد. چه بسا ذكر اسامى پيشوايان دوازدهگانه، سبب مىشد آزمندان حكومت و رياست، به نسل كشى بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيرى كنند. اين مسئله چندين بار در تاريخ تكرار شده است، از جمله:
الف) درباره حضرت موسى(ع) رخ داد، چنانكه آمده است:
صد هزاران طفل سر بريده شد
تا كليم الله موسى زنده شد
ب) درباره پيامبر اكرم(ص). هنوز آن حضرت به دنيا نيامده بود كه يهود تصميم گرفتند پدرش عبدالله را از بين ببرند تا پيامبر(ص) به دنيا نيايد.