378محض ورود، ديديم همه جاى زيرزمين مملو از جمعيت است. در كنار يكى از فرشها كه پيرمردى ايرانى در حال استراحت بود، نشستيم و آقاى علوى رفت تا بستگان خود را كه در صحن مطهر با آنها قرار گذاشته بود، پيدا كند.
صبح حدود ساعت چهار بيدار شديم و پس از تجديد وضو در وضوخانه بسيار بزرگ و تميز حرم مطهر، عازم زيارت شديم، اما ديديم درب زيرزمين قفل است و نگهبان جوانى كه آنجا بود، معلوم نيست كجاست. پس از چند دقيقه معطلى كه عده زيادى جلوى درب براى خروج صف كشيده بودند، بعضى از زوار دربهاى خروجى را كه به شكل نردههاى سادهاى بود، با باز كردن كشوهاى وسط آنها باز كردند و به طرف حرم مطهر رفتيم. پس از زيارت و توفيق بوسيدن ضريح و خواندن نماز جماعت صبح در صحن مطهر، حدود ساعت 5/6 به طرف گاراژ معروف به گاراژ سيد محمد حركت كرديم و به محض ورود به گاراژ، با يك ماشين ون قرار گذاشتيم تا ما و دوستان ديگر ايرانى را در ازاى نفرى پانزدههزار دينار به مرز مهران ببرد.
حدود ساعت 5/7 از گاراژ خارج شديم و به سمت مرز مهران حركت كرديم و حدود ساعت ده و نيم به مرز رسيديم و آنجا هم در ايستگاه صلواتى كه توسط شهردارى مهران برپا شده بود، پذيرايى شديم. همانجا بستگان آقاى علوى كه عازم تهران بودند، از ما خداحافظى كرده و رفتند تا با اتوبوس به تهران بروند. ما هم به محوطه بيرون ساختمان بزرگ مرزبانى مهران آمديم تا وسيلهاى براى رفتن به قم پيدا كنيم.
ما هم سرانجام ساعت 5/12 ظهر به وسيله اتوموبيل كرايهاى از مرز حركت كرديم. نماز جماعت را در مسجدى بيرون شهر مهران خوانديم و حدود ساعت 5/10 شب به قم رسيديم.