375جاده نشستيم. فوراً يكى از خادمان موكبها چاى آورد و نوشيديم و در حالت رفع خستگى بوديم كه ديديم جاده خلوت شده و بيشترً زائران در چادرها يا ساختمانهاى حسينيهها مستقر شدهاند. لذا به آقاى ميانسالى كه جلوى يك موكب راه مىرفت، گفتم: آيا در چادر شما جا براى استراحت هست؟ ايشان با استقبال از ما گفت: شما چند دقيقه تأمل كنيد تا براى استراحت به منزل من برويم و ما هم دعوت او را پذيرفتيم.
به طرف سهراهى كربلا برگشتيم و با هماهنگى تلفنى، ايشان با ماشين وانت بزرگى سر رسيد و زائران را سوار پشت وانت كرد و خودش هم همانجا سوار شد و به رسم احترام، ما را كنار راننده نشاند و به طرف منزل ايشان حركت كرديم. مىگفت: منزلش در غرب كربلا و نزديك منطقه حرّ رياحى است. جلوى منزل او كه در منطقهاى تقريباً مستضعفنشين بود پياده شديم و ايشان ما را به اطاق كوچكى كه با پرچمهاى سلام بر حسين (ع) مزين شده بود، راهنمايى كرد. وقتى از ايشان پرسيديم كه خانواده و فرزندانش كجا هستند، گفت: همه در چادر و موكب هستند و شب را در آنجا خواهند ماند و به منزل نمىآيند و در خانه كسى نيست. همه مردم كربلا، اين شبها مهمان زائر دارند.
صبح پس از صرف صبحانهاى مفصّل آماده حركت شديم. صاحبخانه يعنى ابوحسين به رانندهاى كه ديشب ما را رساند، سفارش كرده بود كه صبح بيايد و ما را تا نزديك آخرين پست ايستوبازرسى كه از طرف حرم وجود دارد و ماشينها از آنجا به بعد ديگر اجازه عبور ندارند و مردم در آنجا بازرسى مىشوند، برساند. حدود ساعت هشت صبح در خانه ابوحسين با ايشان و فرزندش حسن آقا و آقا سيد چند عكس يادگارى گرفتيم و از پدر و پسر خداحافظى كرده و با راننده حركت كرديم.
در مقصد از ماشين پياده شديم و از راننده خداحافظى كرده و پياده از بازرسى اوّل گذشتيم و همانند زائران كربلايى و غيركربلايى ديگر كه روانه حرم بودند، با شوق و ذوق به سوى حرم حركت كرديم. آقاى علوى مىگفت: رسم همه مردم كربلا هم اين است كه روز اربعين همه براى زيارت پياده به حرم مشرف مىشوند.
مقدارى كه رفتيم، از ايستوبازرسى دوم هم گذشتيم و پس از حدود نيم ساعت نزديك حرم رسيديم و در اواسط خيابان شهدا يكى از دوستانى كه در مكتبه امام حسن (ع) در نجف