186علامه مجلسى مىنويسد: 
  در روز عاشورا، وقتى نبرد آغاز شد، « جون» از امام حسين (ع) اجازۀ رفتن به ميدان گرفت. اباعبدالله (ع) در پاسخ به او فرمود: اى جون! تو در هر حال از طرف مأذونى؛ تو با ما آمده بودى؛ تا در عافيت و آسايش زندگى كنى؛ پس خودت را به دردسر نينداز و گرفتار ما نشو. 
  جون خودش را روى قدمهاى امام حسين (ع) انداخت و آنها را بوسيد و گفت: اى پسر رسول خدا! آيا در گشايش و آسايش در كنارتان باشم؛ اما در سختى و دشوارى، رهايتان سازم! درست است كه بوى تنم بد و حسب و نسبم حقير و رنگم سياه است، اما شما تفضلى كنيد و در بهشت از نفس مسيحايىتان بر من بدميد؛ تا بويم خوش گردد و شرافت پيدا كرده، رنگم سفيد گردد. نه به خدا قسم! از شما جدا نمى شود؛ تا اين كه اين خون آلودۀ من، با خون پاك و مطهر شما آميخته گردد. 
  اين جا بود كه امام (ع) او را دعا كرد و به ميدان فرستاد. 
  جون هنگام نبرد، اين گونه رجز مىخواند: 
  گناهكاران، ضربت شمشير بران غلام سياه را چگونه مىبينيد كه از فرزندان رسول خدا (ص) دفاع مىكند و اميد به شفاعت و نجات دارد. 
  او پس از به هلاكت رساندن 25 نفر از لشكر دشمن، به شهادت رسيد. 1
  
    
2. سويد بن عمرو خثتمى؛ 
  
  سويد، پيرمردى شريف و عابد و روشن ضمير بود. در احوالات او نوشته اند: بسيار نماز مىگذارد. وى روز دهم محرم سال 61 هجرى قمرى، نزد امام حسين (ع) شرفياب شد و بعد از اجازۀ ميدان گرفتن، آن قدر شمشير زد و زخم داشت كه توان ايستادن نداشت و با صورت روى زمين افتاد. 
  سپاه عمر سعد به خيال اين كه سويد به شهادت رسيده، بالاى سرش آمدند و شمشيرش را برداشته، او را به حال خود رها كردند. 
  سويد هنوز زنده بود؛ اما رمقى برايش نمانده بود و توان حركت نداشت. . . كمى بعد صداهايى در گوشش پيچيد كه حسين كشته شد. . . حسين كشته شد. . . كمى كه حالش جا آمد، با زحمت برخاست و با خنجرى كه در شال كمر داشت، چند نفر را زخمى كرد و چند نفر را