338اين زن و شوهر فرانسوى در اين سفر با مهندسى مسيحى به نام مايكل آشنا شدند. ديولافوا از اولين ديدارش از كاظمين مىگفت كه نتوانسته وارد حرم شود، امّا خدمه حرم به دليل از حركت ايستادن ساعت بزرگ حرم، از او خواهش كردهاند كه به حرم داخل شده و ساعت را تعمير كند. او نيز علاوه بر ابزار كار، دوربين عكاسىاش را به همراه برده و چند عكس از بالا گرفته بود.
ژان در بخش ديگرى از سفرنامهاش مىنويسد:
در خيابانهاى اطراف حرم، تفرّجى بر ديوار بلند آن داشتيم و بدون ترس به اين كار ادامه داديم و البته شجاعت و جسارت زيادى به خرج داديم. كنار حرم، مدرسهاى بود كه چند حجره و چند حمام مخصوص زائرين و مسافرين داشت. بخشهايى از گنبدهاى حرم در شرف ريختن است، ولى با اين حال منظره جذابى را پديد آورده است. 1
ژان ديولافوا در مسير بازگشت، درباره تراموا مىنويسد:
بعد از پر شدن تراموا به سرعت به راه افتاديم؛ مثل اينكه زمين مىخواست از جا كنده شود. فكر مىكنم اين آخرين مسيرى بود كه راننده تراموا آن را هدايت مىكرد. از روى سنگدلى با شلاق بر پشت اسبهاى بىنوا مىنواخت تا هر چه مىتوانند سريعتر بروند تا او هم هر چه زودتر به خانهاش برسد؛ ولى به عواقب خطرناك اين سرعت ديوانهوار توجّهى نداشت. تراموا هم پر از جمعيتى بود كه مثل ماهى با حركت تراموا بالا و پايين مىرفتند و روى يكديگر مىافتادند. حركتشان به چپ و راست با تكانهاى تراموا هماهنگ شده بود. راننده همچنان شلاق مىزد و فرياد مىكشيد و اسبهاى بيچاره با هر ضربه، بر سرعتشان مىافزودند. تنها اميد ما اين بود كه به كوچه يا مسير عبور تنگى برسيم، بلكه از سُرعت تراموا كاسته شود. در يكى از كوچهها از كنار چند قاطر كه بار ماهى داشتند رد شديم؛ خيلى ترسيدند و رم كردند و همه بارشان را روى زمين ريختند. صاحب ماهىها از پشت سر ما شروع كرد به دشنام دادن و لعن و نفرين. از حق نگذريم تمام اين صحنهها بسيار جالب و خيالانگيز بود و حركت از ميان درختان و ديدن مناظر، قلب و روحم را تسخير كرده بود. اى كاش اين مسير را پياده مىآمدم و خودم را محروم نمىكردم.