163به طورى كه در معالجه او متحير شد؛ زيرا او حتى قادر به خوردن دارو نيز نبود و احتياج به داروى مسهلى داشت كه بياشامد. در همين تحير و سرگردانى بود كه ناگهان به ذهنش رسيد با ادويهاى (دارويى) او را معالجه كند؛ پس اين كار را انجام داد و سيد شفا يافت. ميرزا خليل از سيد خواست كه از خدا بخواهد تا بهشت را به او عطا كند و اين را در كاغذى بنويسد تا آن را در كفن خويش بگذارد. سيد محسن پس از شكستهنفسى، وقتى با اصرار ميرزا خليل روبهرو شد، روى كاغذى نوشت:
«انّ على اذا كنت من أهل الجنه و ممّن يدخل معه من شاء أن أدخل الميرزا خليل معى إنشاءالله» ؛ همانا اگر من از اهل بهشت باشم و از كسانى باشم كه افرادى با او وارد بهشت شوند [اهل شفاعت باشم] ميرزا خليل هم با من خواهد بود؛ اگر خدا بخواهد. 1
2. برخى سادات كاظمين از سيد محسن تقاضا كردند كه از يكى از تاجران بغداد بخواهد تا سهم سادات اموال خود را به آنان بپردازد. سيد محسن نامهاى براى يكى از تاجران بغداد نوشت و اين موضوع را از وى درخواست كرد. وقتى نامه سيد محسن به آن تاجر رسيد، آن را بر چشمانش نهاد و سهم سادات را پرداخت كرد و در دفتر خود يادداشت كرد كه اين پول با حواله سيد محسن پرداخت شده است. شريك آن تاجر هنگام رسيدگى به حسابها وقتى آن يادداشت را ديد، گفت: من اين را نمىپذيرم و بر عهده خودت مىباشد. آن تاجر نيز پذيرفت. شبهنگام شريك آن تاجر، اميرالمؤمنين (ع) را در خواب ديد كه به او گفت: