54گوناگون محتواى توحيد، يكى از اين جنبهها را، «جهانبينى عمومى توحيد» مىداند و آن را چنين تبيين مىنمايد:
[توحيد از ديدگاه يك جهانبينى عمومى] به معناى وحدت و يكپارچگى همه جهان و خويشاوندى تمام اجزاء و عناصر آن است... با اين بينش، جهان پويا، كاروانى است كه همه رهروان آن همانند حلقههاى زنجير به هم متصلاند... پس همه در اين مسير تكاملپوى، كمك كار و تكميل كننده ديگراناند... [نيز] به معناى هدفدارى آفرينش و حساب شدگى و انضباط محاسبه شده جهان و وجود معنا و روح در فرد فرد اجزاء آن نيز هست؛ چون داراى آفرينندهاى حكيم است... در اصل وجود آن نيز... حكمتى است و براى آن، غايت و جهت و هدفى. فراتر از اين، به معناى سر به فرمانى همه اشياء و عناصر عالم در برابر خدا نيز هست... 1
بر مبناى چنين بينشى، حركت كلى عالم نيز به سمت صلاح و نيكى است و اين امر، زمانى قطعاً محقق خواهد شد. «از نظر اسلام و بينش اسلامى، جريان عالم به سمت حاكميت حق و به سمت صلاح است؛ اين برو برگرد هم ندارد... همه انبيا و اوليا آمدهاند تا انسان را به آن بزرگراه اصلىاى سوق دهند كه وقتى وارد آن شد، بدون هيچ مانعى تمام استعدادهايش مىتواند بروز كند... قطعاً اينطورى است كه در نهايت، صلاح بر فساد غلبه خواهد كرد؛ قواى خير بر قواى شر غلبه مىكنند...». 2
مبانى انسان شناختى
بىترديد تعريفى كه هر فلسفه سياسى از انسان به دست مىدهد، تأثيرى مبنايى بر كل آن فلسفه دارد. تلقّى فيلسوفى از انسان چونان موجودى بدطينت با سرشتى شرور،