55نوعى فلسفه سياسى به دست مىدهد و فيلسوفى كه انسان را موجودى پاكسرشت و نيكخو مىداند، فلسفه سياسى متفاوتى، نتيجه مىگيرد. همين طور است درك جبرگرايانه و يا مختار از انسان.
در اين حوزه معرفتى، باورعمومى آن است كه بُعد هستىشناختى انسان به طور اساسى بر جنبه كارگزارى سياسى او تأثير مىگذارد. فيلسوف سياسى به هر صورتى كه انسان را تعريف كند، فلسفه سياسى او نيز به همان صورت پايهگذارى مىشود. 1
در انديشه آيتالله خامنهاى، انسان، مخلوقِ خالقى برتر، قادرى مطلق و صاحب حكمت و تدبير است. براى رسيدن به هدفى خاص، آفريده شده و طبيعت او خير و نيكى و صلاح است. اين موجود كوچك ولى بىنهايت، برترين و با كرامتترين مخلوق خدا ومحور آفرينش است.
آيتالله خامنهاى دركتاب «از ژرفاى نماز»، در مورد انسان چنين مىنويسد:
آفريده بودن انسان و اعتقاد به اينكه دست قدرتمند و با حكمتى او را پديد آورده، لزوماً بدين معنى است كه از آفرينش او و براى بودن او هدف و مقصدى وجود داشته است. اين هدف را مىتوان «پيمودن راهى براى رسيدن به سرمنزلى» دانست. پيمودن راهى بر طبق نقشهاى دقيق و با وسيلههايى معين و در نهايت، رسيدن به آن سرمنزل مقصود... آن هدف، تعالى و تكامل بىپايان انسان و بازگشت به خدا و بروز خصلتهاى نيك و انرژىها و استعدادهاى نهانى انسان و به كار افتادن اين همه در راه نيكى و نيكسازى خود و جهان و انسانهاست. 2
ايشان در مورد طبيعت اولى انسان مىگويد: «قرآن به ما اين آموزش را مىدهد كه انسان با وجود فطرت پاكش و با اينكه سرشتۀ بر نيكويى است، سرشته بر صلاح است،