91 است. اى محمد! من به وسيلۀ تو، روى به سوى پروردگارت مىكنم تا حاجتم را برآورى». سپس حاجتت را ذكر كن.
آن مرد نيز رفت و چنين كرد. سپس به دربار عثمان رفت. دربان نزد او آمد و دستش را گرفت و نزد عثمان برد. عثمان نيز او را در مجلس نزد خود نشاند و گفت: «حاجتت را بگو». او نيز حاجتش را گفت و عثمان حاجت او را رفع كرد. سپس گفت: «هرگاه حاجتى دارى به من بگو». وقتى آن مرد از نزد عثمان خارج شد، ابن حنيف را ديد و به او گفت: «خداوند تو را جزاى خير دهد. عثمان به حاجت من اعتنايى نمىكرد تا آن زمان كه تو با وى درباره من سخن گفتى». ابن حنيف گفت: «به خدا سوگند! با او سخنى نگفتم، بلكه ديدم كورى نزد پيامبر (ص) آمد و از نابينايى نزد ايشان شكايت كرد...». [يعنى اين كار با توسل تو به پيامبر انجام شد].
اين توسل و خطاب كردنِ پيامبر (ص) پس از وفاتشان است؛ چرا كه آن حضرت، در مرقدش نيز زندهاست و درجهاش كمتر از درجه شهدا نيست كه خداوند متعال به تصريح مىفرمايد كه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى مىخورند.
از جمله اين احاديث است آنچه بيهقى و ابن ابىشيبه به اسناد صحيح روايت كردهاند كه در زمان خلافت عمر مردم دچار قحطى شدند. بلالبن حرث نزد قبر پيامبر آمد و گفت: «اى رسول خدا! براى امت خويش باران طلب كن كه آنان در معرض هلاكتاند». پيامبر به خواب او آمد و باران را به وى بشارت داد.
در اين روايت، استدلال، بر خواب نيست؛ چرا كه هر چند ديدنِ پيامبر در خواب حق است، حكمى با آن ثابت نمىگردد؛ زيرا ممكن