60 اينگونه وانمود كرد كه در پى توحيد حقيقى است، و از آنجا كه [تمام] مردم مشرك شدهاند، بايد با آنان جهاد كرد تا از شرك خود بازگردند!
وى با ادعاى اجتهاد مطلق، به تخطئه مجتهدانى پرداخت كه جرعهنوش درياى دانش پيامبر (ص) بودند، و مقلدان آنان را كافر خواند و تقليد از غير خود را ممنوع كرد. اين در حالى بود كه به پيروان نادان خود اجازه مىداد تا آيات روشنگر قرآن را مطابق فهم كوتاه خود تفسير كنند، و با درك دستوپاشكستۀ خويش، احكام دين را از آنان استخراج نمايند، و در واقع براى تكتك پيروان خود اجازه اجتهاد صادر كرد! بنگر ابن عبدالوهاب تا كجا دين و شريعت پيامبر امين را بازيچه خود قرار داد!
ادعاى وى بر اجتهاد مطلق، سفاهت محض و بىحيايى بىاندازه است؛ چرا كه او در زمان خود در شمار راسخان در علم نبود؛ حتى در زمره اهل ترجيح در مذهب، چه برسد به اينكه در دين، مجتهد مطلق باشد! اجتهاد شروطى دارد و همه علما به اتفاق مىگويند كسى نمىتواند پيشواى دين و مذهب باشد، مگر آنكه اين شروط را تمام و كمال تحصيل كند:
از جمله اين شروط، احاطه بر زبانهاى [مختلف] عربى و آشنايى با اختلافات آنها و معانى اشعار و امثال و [حتى] عادات مردمانى است كه به اين زبانها سخن مىگويند.
شرط ديگر، اطلاع كامل بر اختلاف [نظر] ميان دانشمندان و فقيهان است كه خود بايد فقيه و عالم به كتاب خدا، حافظ قرآن، آشنا به اختلاف قرائات و اختلاف قاريان، بينا به تفسير و آگاه از محكم و متشابه، و ناسخ و منسوخ و قصص آن باشد.