32 مىگرفتند! وى هر چيزى را كه با آرزوهاى باطلش ناسازگار بود، پشت سر مىافكند. نفس پليدش او را تا آنجا پيش برد كه حتى اگر گفتار پيامبر و پيشوايان دين و مجتهدان را مخالف بدعتهاى خويش مىيافت، اساس آن را انكار مىكرد و مىگفت: پس از كتاب خدا كه هر تر و خشكى را در بر دارد، چه نياز به چيز ديگر!
وى حتى بر اين سخن كريمه كه در كتاب خدا آمده است نيز چشم مىپوشيد:
(...وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مٰا تَوَلّٰى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سٰاءَتْ مَصِيراً) (نساء: 115)
... و هر كسى از غير راه مؤمنين پيروى كند او را به آن سو كه روى كرده، بگردانيم و به جهنم وارد كنيم و حرارتش را به او بچشانيم و آن بدجاى بازگشتى است.
او از كتاب خدا، فقط آياتى را كه درباره مشركان نازل شده بود مىگرفت و ظالمانه و جسورانه تأويل مىنمود؛ تأويلى كه او را به آرزوهايش برساند. اين آيات را بر مسلمانان تطبيق مىكرد و آنان را از ششصد سال قبل تا زمان خويش، كافر مىدانست و خون آنان را حلال و اموالشان را مباح مىشمرد و كشورهاى آنان را بلاد حرب معرفى مىكرد. اين در حالى است كه در حديث جبرئيل كه در صحيحين نيز آمده است، پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اسلام آن است كه به يگانگى خدا و پيامبرى محمد گواهى دهى...».
در صحيحين، در حديثى كه از عمر نقل شده، آمده است: «اسلام بر پنج چيز استوار است. شهادت بر يگانگى خدا و عبوديت و رسالت محمد...».