46مسلم گويد: با امام رضا (عليه السلام) در مرو بوديم. روز جمعهاى در اوايل ورود، با عدهاى در مسجد جامع اجتماع كرديم و سخن پيرامون مسئله امامت درگرفت و از اختلافهاى بسيارى كه درباره آن شده بحث به ميان آمد. سپس من نزد آقاى خود (امام رضا) آمدم و او را از اينكه مردمان در اين باره سخن مىگويند، آگاه كردم. امام لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزيز! مردمان ندانستند و در انديشههاى خود دچار فريب شدند. خداى عزّوجل جان پيامبر خود را نگرفت، مگر آنگاه كه دين را براى او تمام كرد و قرآن را بر او فرو فرستاد، كه در آن بيان هر چيز است؛ در آن حلال و حرام و حدود و احكام و همه آنچه را كه مردمان به آن نياز دارند، به تمامى واضح و آشكار ساخت، و خود فرمود:
«ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» ؛ در كتاب از هيچ چيز فروگذار نكرديم. و در حجّة الوداع كه سال آخر عمر پيامبر (صلى الله عليه و آله) بود، اين آيه نازل شد: « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» ؛ امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم، و اسلام را دين شما برگزيدم.
امامت، متمّم دين است و پيامبر (صلى الله عليه و آله) از دنيا بيرون نرفت، مگر آنگاه كه نشانههاى دين را براى امت آشكار ساخت و راه درست را به ايشان نشان داد و آنان را بر راه راست قرار داد و على (عليه السلام) را علم و امام ايشان معين كرد و هيچ چيز را كه امت به آن نيازمند بودند، بيان ناكرده باقى نگذاشت. پس هر كه گمان برد كه خداى عزّ و جل دين خود را تمام نكرده، كتاب خدا را ردّ كرده و هر كس كتاب خدا را ردّ كند، به آن كفر ورزيده است.
آيا مردم قدر امامت و جايگاه آن را در امت مىدانند كه گزينش ايشان در آن روا باشد؟ امامت بلندمرتبهتر و گرانمايهتر و استوارتر و ژرفتر از آن است كه مردمان با خردهاىشان بتوانند به آن برسند، يا با انديشههاى خود از آن آگاه شوند، يا امامى را به گزينش خويش اختياركنند. امامت آن است كه خداى عزّوجل، ابراهيم خليل (عليه السلام) را پس از پيامبرى و دوستى خود، به آن مخصوص گردانيد و فضيلتى بود كه او را بدان مشرّف ساخت و او را به آن نامور كرد و فرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» ؛ من تو را براى مردمان، امام و پيشوا قرار مىدهم؛ و چون خليل (عليه السلام)