99بود، هرگاه از شيخ در مسائل مختلف نظر مىخواست، ايشان بىدريغ آنچه را كه صحيح و شرعى تشخيص مىداد، در اختيار پدر مىگذاشت؛ اما هرگاه مىخواستيم كه ايشان رأى خود را به صراحت و شفاف بيان كنند تا در معرض افكار عمومى قرار گيرد، امتناع مىورزيد؛ از اين جهت به طور مستقيم در امور سياسى وارد نمىشد و نظر صريح نمىداد.
سخن پايانى
پس از اين مرور گذرا بر زندگى و زمانه شيخ حسن حليرحمه الله مىتوان نشانههاى عظيم شخصيتى او را در چند مورد به اجمال اينگونه بيان كرد:
الف) ايمان عميق
سخن و سيره شيخ تجلى ايمان عميق او به خداوند و كارگشايى او بود. قضيهاى كه با واسطه از زبان شيخ خواهيم خواند، دليل روشنى است بر باورهاى درست و الهى ايشان:
روزى استاد در ميان درس رويدادى مهم از زندگى خود را چنين براى ما بازگو نمود: برادرم پارچهباف بود و من در خياطى كار مىكردم و پدرم يكى از عالمان بزرگ بود. روزى وارد كتابخانه پدرم شدم و ديدم ناراحت و افسرده در گوشهاى نشسته؛ سلام كردم و علت را پرسيدم. گفت: «به اين كتابها كه مىنگرم، غصهام مىگيرد كه پس از من كسى نيست از آنها استفاده كند» . از اين سخن، بسيار متأثر شدم و همانجا آمادگى خود را براى آموختن علوم حوزوى به پدر اعلام كردم. بسيار خشنود شد و به سرعت، اسباب ورودم به حوزه را فراهم آورد و جشنى نيز به همين مناسبت در زادروز اميرمؤمنان (عليه السلام) برپا نمود و بستگان و دوستان بر اين واقعه، مرا تبريك و تهنيت گفتند و اظهار شادى و سرور كردند. اما كار به همين جا پايان نيافت؛ چون رابطه من با دروس حوزه و صرف و نحو و. . . بسيار مشكل بود. هرچه بيشتر مىخواندم، كمتر مىفهميدم. روزى پدرم از من مرفوعات و منصوبات را پرسيد و من از پاسخ درماندم؛ يعنى اين مطلب بسيار آسان را نياموخته بودم. رنگ رخسارۀ پدر به نااميدى گراييد و با تأسف سرى تكان داد و گفت: «اينجا وقت تلف مىكنى، اگر قادر بر فهم درسها نيستى، برگرد سر كار خياطى!» .