114گرفته و امام صادق (ع) نيز نماز صبحى را در محل همين مسجد اقامه نمودهاند. 1
ميثم تمار مىگويد: شبى از شبها به همراه مولايم اميرمؤمنان على (ع) به بيرون از مسجد كوفه رفتيم تا به مسجد جعفى رسيديم. امام (ع) رو به قبله نمود و چهارركعت نماز گزارد؛ سپس شروع به تسبيحات و دعا و استغفار نمود و كمى بعد، از مسجد خارج شد و به طرف صحرا حركت كرد. پس از فاصلهاى كه با هم رفتيم، حضرت خطى روى زمين كشيده و فرمود: از اين خط جلوتر نيا و سپس در تاريكى ناپديد شد.
ميثم مىگويد: با خود گفتم: شب هولناكىاست! مولايت را رها كردى، در حالى كه دشمنان زيادى دارد! چه عذرى در مقابل خدا و رسولش دارى اگر به او گزندى برسد؟ ! به خدا قسم ردّ پايش را گرفته و به دنبالش مىروم، هرچند نسبت به فرمان حضرت تخلف كرده باشم.
به دنبال جاى پاى حضرت رفته و او را يافتم، در حالى كه ديدمش تا كمر در چاه خم شده بود و با چاه سخن مىگفت. ايشان حضور مرا احساس كرده، پرسيد كيستى؟ عرض كردم: ميثم هستم. امام فرمود: به تو گفتم از آن خط جلوتر نيايى؟ ! عرض كردم: از جانب دشمن بر جانتان بيم داشتم و دلم طاقت نياورد. فرمود: از آنچه مىگفتم، چيزى شنيدى؟ گفتم: نه مولاى من. امام فرمود: اى ميثم! در سينه مطالبى دارم كه هرگاه به تنگ مىآيد، زمين را با دست حفر كرده و با او در ميان مىگذارم. پس هرگاه از زمين سبزهاى مىرويد، نتيجة بذرى است كه من در دل زمين به وديعه نهادم. 2