50گذاشته يا اينكه آنها را به شهرها پراكنده و تبعيد مىكرد، حضرت قاسم بن موسى بن جعفر (ع) يكى از آن فرزندان بود كه به طرف شرق حركت كرد؛ زيرا مىدانست جدش اميرمؤمنان در طرف شرق است.
او كنار شط فرات در حركت بود كه در اين هنگام ديد دو دختر روى خاك بازى مىكنند و يكى از آنها رو به ديگرى مىگويد: نه، قسم به حق امير صاحب بيعت غدير، مطلب اينطور نيست كه تو مىگويى و از او عذرخواهى مىكند. قاسم وقتى شيرينى زبان و منطق گواراى او را ديد، به او گفت: دختر منظورت از اين سخن كيست؟ دخترك در پاسخ گفت: منظورم كسى است كه با دو شمشير جنگ كرد و با دو نيزه ضربه مىزد؛ يعنى پدر حسن و حسين (عليهما السلام) ، على بن ابىطالب (ع) .
حضرت قاسم به او گفت: دخترم! آيا مرا به رئيس اين قبيله راهنمايى مىكنى؟ او گفت: بله، پدرم بزرگ آن قبيله است. پس او حركت كرد و قاسم هم پشت سر او راه افتاد تا به خانه آنان آمد و حضرت سه روز ميهمان آن خانواده شد و مورد