31آيتالله ملكوتى از همان آغاز نهضت اسلامى، به همراه استادش در عرصههاى مختلف، حضورى پررنگ داشت. در نجف جزو معدود اساتيدى بود كه از نهضت امام خمينى حمايت مىكرد. هنگام ورود امام به نجف به استقبال ايشان رفت و شاگردان خود را به حضور در درس امام تشويق مىكرد. در سال 46-1347 وقتى به ايران بازگشت، در جمع اساتيد و فضلاى حوزه علميه قم بيانيههاى متعددى را در راستاى نهضت اسلامى و مبارزه با رژيم ستمشاهى امضا كرد و اولين امضا در بيانيه معروف «خلع سلطنت از شاه» از ايشان است.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى، از سوى امام خمينى (ره) براى رسيدگى به اوضاع سياسى چند استان به آن مناطق اعزام شد و در نهايت پس از شهادت آيتالله قاضى طباطبائى و آيتالله مدنى به عنوان امام جمعه تبريز و نماينده ولى فقيه در آذربايجان منصوب گرديد. اين در حالى بود كه اوضاع آذربايجان بحرانى بود و بعضى از دوستان به ايشان گفته بودند اين مسؤوليت را نپذيرد؛ چون به قول آنها «هيچ دو تايى نيست كه سه تا نشده باشد!» ؛ اما ايشان اين مسؤوليت خطير را به جان خريد و با اينكه ترور فيزيكى نشد، ولى در چند مرحله مورد كملطفى و ترور شخصيتى قرار گرفت؛ اما هرگز خود را كنار نكشيد و از آبرو و حيثيت خويش در راه نظام اسلامى و مردم مايه گذاشت.
پس از چهارده سال مسؤوليت در آذربايجان، در نهايت به دعوت برخى بزرگان حوزه و موافقت مقام معظم رهبرى به حوزه علميه قم بازگشت. آيتالله ملكوتى اكنون به عنوان يكى از مراجع عظام تقليد و استاد برجسته درس خارج فقه و اصول در اين حوزه، حضورى پرنشاط دارند. ضمن تقدير و تشكر مجدد از محضر استاد كه وقت شريفشان را در اختيار فصلنامه فرهنگ زيارت گذاشتند، خوانندگان عزيز را به مطالعه اين مصاحبه دعوت مىكنيم.
اگر صلاح بدانيد، از ورودتان به نجف آغاز كنيم. چه زمانى شما از ايران به نجف رفتيد؟
بسم الله الرحمن الرحيم
در سال 1334 شمسى، يعنى حدود دو سال بعد از رحلت استادم مرحوم آيتالله حجت (رحمه الله) از ايران به عراق مشرف شدم. آن موقع كه مىخواستيم گذرنامه بگيريم، سالى بود كه آيتالله بروجرودى رضوان الله عليه دستور داده بود تا از فعاليت بهائىها در ايران جلوگيرى بشود. آن وقت اينها زياد تبليغات داشتند. مرحوم آقاى فلسفى هم يادم مىآيد شايد چند ماه بود راجع به بهايىها منبر مىرفت و صحبت مىكرد. آن وقت بهايىها در تهران يك معبدى داشتند به نام «حضيرة القدس» . آن موقع كه مىخواستيم از جلوى آن محل عبور كنيم، ديديم چند