180پرسوجو به انتهاى خيابانى رسيديم كه تابلويى ما را به آن مقام راهنمايى مىكرد. كسانى كه در آن مقام خدمت مىكردند، محلى نسبتا كوچكى را در كنار رود فرات نشان دادند كه اطرافش چند درخت بود؛ مىگفتند قبلاً اينجا قبه و حياط داشته و تخريب شده است و الآن كمى آن طرفتر و دور از شط در حال ساختن مكان جديدند. بر ديوار ورودى آنجا عكسى بود كه وضع قبلى و قبه آن را نشان مىداد. تصوير صفحاتى از برخى كتب قديم مثل مناقب ابن شهرآشوب، تبصرة الولى و سفينة البحار و. . . را هم كپى گرفته و بر ديوار نصب كرده بودند كه مستند اين ادعا به شمار مىرفت كه امام صادق (ع) به اينجا مىآمده و براى علماى حلّه درس و حديث مىگفته است.
آن سوى رودخانه، تأسيسات و مجموعهاى از ساختمان و محوطه نظامى به چشم مىخورد كه راهنماى ما گفت: قبلاً آمريكايىها در آنجا مستقر بودند و چندى پيش تخليه كرده و رفتهاند. از اينگونه اماكن كه تا چندى پيش محل استقرار نظاميان آمريكايى اشغالگر عراق بوده، در چند جاى ديگر هم نشانمان دادند.
مرقد ديگرى كه زيارت كرديم، در خيابان ابىالقاسم بود. نام «شارع ابىالقاسم» بيشتر به سبب شهرت محقق حلّى است كه بر اين خيابان نهاده شده است؛ فقيه بلندآوازه شيعه كه نام كاملش «نجمالدين ابوالقاسم جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد حلّى» (602 - 676) و كتاب معروف فقهى او «شرايع» مشهورتر از آن است كه نياز به معرفى داشته باشد. مرقدى كه زيارت كرديم، بناى ساختمان جديد را حدود 60 سال پيش در 1375 قمرى ثبت كرده بود. اين منطقه و خيابان را «جباوين» هم مىگفتند. تقريباً سراسر اين خيابان كه به مرقد او منتهى مىشد، مغازهها و كارگاههاى چوببرى و مبل و كمد و صنايع چوبى و دكور و درودگرى بود. در را باز كردند و داخل حياط و محوطه مرقد شديم و فاتحه خوانديم. در نظر داشتند كه بناى آن را كه بسيار كهنه و فرسوده بود و از بيرون نماى غريبانهاى داشت، بازسازى كنند.
در اين شهر احساس آشنايى داشتيم. مزارات علماى ديگرى هم بود كه مجال ديدار نبود. مىخواستيم قبل از غروب آفتاب به كربلا برسيم؛ پس به ناچار از زيارت برخى اماكن چشم پوشيديم. شهر حله براىمان خاطرهانگيز بود. شهرى كه در استان بابِل عراق قرار دارد و خاطره باغهاى معلق بابل و سوابق تاريخى حله تداعى مىشود و علمايى كه از اين