57همچنين خداوند مقدر داشته كسى كه مردم، دين را به واسطۀ او دريافت و تصديقش مىكنند، كاملترين و متعالىترين نمونه و الگو در امانتدارى، صداقت و واقعگرايى باشد؛ زيرا امانتى كه براى ارائه به مردم، نزد وى است، بسيار مهم و گرانبهاست. اين امر را عقل انسان بهخودىخود درك مىكند.
بنابراين بىمعناست كه انسان، به دينى گردن بنهد كه خود مىداند برخى تعاليم آن خرافه و غيرقابل پذيرش و برخى ديگر دربردارندۀ ظلم و ستم است كه نمىتواند در برنامۀ زندگى بهكار گيرد يا شاهد تناقضات در تعاليم و معتقدات اين دين است.
در اين صورت، سزاوار است كه انسان با درك اين ناهماهنگىها، به دنبال دينى كاملتر، به جستوجو برخيزد؛ دينى كه در تعاليمش هيچگونه ناهماهنگى، تناقض و ناسازگارى نداشته باشد. همچنان كه بىمعناست كسى را كه در امور دنيايى مورد تصديق و اعتماد نيست، در امور دينى و اخروى تصديق كنيم؛ زيرا چنين كسى يا فرصتطلب است، يا دروغگو يا متهم. در اين صورت محقق بايد به سنجش ديگر دعوتگرانى برآيد كه لياقت تصديق را دارند و سيره و رفتارشان، سبب آرامش و مصونيت است.
هر كارى جز آنچه گفته شد، بدين معناست كه انسان در وظيفۀ خود، سستى و كوتاهى ورزيده و بايد مسئوليت اشتباهِ خود و پيامدهاى ناگوار ناشى از آن را متحمل شود.
اينها، حقايقى است كه در مسير شناخت دينِ حق و دستيافتن به آن، انسان را يارى داده و به او بهرۀ بسيارى خواهد رساند. شگفتتر اينكه اساس برخى از اديان بر اين است كه از پيروان خود انتظار دارند آنها و آموزههاىشان را چون امورى غيبى كه از دسترس عقل بيرونند، پذيرفته و در آنها چون و چرا نكنند.
روشن است دينى كه چنين اساسى براى خود قائل شود، براى انسان داراى عقل و شعور، پسنديده نيست كه به اين آيين گراييده و به آن مؤمن شود؛ مگر بعد از اقامۀ دلايل كافى و حجتهاى محكم بر صحت و درستى آن؛ بهگونهاى كه عقل سليم چارهاى از تصديق و اقرار به آن دين نداشته باشد و آنگاه آموزههاى آن را، هر قدر