51 آيد و نداى دعوتِ دعوتگران الهى را بشنود و ببيند كه پيرامون او بسيارند كسانى كه ادعاى وجود امور غيرمحسوس و داراى اهميت و ارزشِ والا را دارند و در اثبات و استدلال بر آن كوشش مىنمايند، در اين صورت، ديگر نمىتواند بدون بررسى ادله، به عدمِ آن امور يقين كند؛ زيرا يقينِ به عدم، همچون يقين به وجود، نيازمند دليل و برهان است. به خصوص كه عدهاى از مدعيان امور غيرمحسوس و معنوى، از جهت عقل، هوشمندى و شناخت، از مراتبوالايى برخوردار بودهاند؛ همچون پيامبران و اوصياء -صلوات الله و سلامه عليهم - و بسيارى از پيروان ايشان.
پس كسى كه يقين به عدم اين امور را، بدون توجه به ادله و حجّتها ادعا مىكند، مناقشهگر و مغالطهكارى بيش نيست كه هرچه بر ادعاى خويش پافشارى كند، بهرهاى نمىبرد و عقلاً نيز معذور نيست. بنابراين از ضررى كه پيشتر وجوبِ دوركردنش را بيان كرديم، در امان نخواهد بود.
اما اگر گفته شود كه شك در وجود امور غيرمحسوس، براى معذور بودن كافى است و به بررسى دعوت و جستوجوى ادلۀ آن براى رسيدن به حقيقت و تحمّل مسئوليت آن نيازى نيست، چون عذاب كردن بدون بيان حقيقت و ارائۀ آن، قبيح و ناپسند است.
در جواب مىگوييم: از ديدگاه عقل، صِرف شك، دليل معذور بودن نيست، مگر آنكه انسان، نهايت سعى و تلاش خود را در تحقيق از امر مشكوك به كار برد. در بيان حقيقت نيز، همان مقدار متعارف بيان، كه مردم با جستوجو و بررسى از آن آگاهى پيدا كنند يا احتمال آن را دهند كافى است؛ زيرا جستوجو تا حصولِ يقين يا لااقل احتمال، امرى است مسلّم و مورد اتفاق در ادلّۀ مسئله.
در حديث مسعدة بن زياد مىخوانيم:
از امام جعفر صادق(ع) شنيدم كه چون دربارۀ آيۀ فَلِلّٰهِ الْحُجَّةُ الْبٰالِغَةُ 1؛ «دليل