40
2. تعيين حدود دلالت دليل
هرگاه محقق به دليلى برسد كه بر يك مسئلۀ حساس دينى مورد قبول و يا غير مقبول، اقامه شود، بايد فرض كند كه مانند همين دليل بر مسئلهاى ديگر كه چندان حساس نيست، يا در رويكرد مخالف با ديدگاه او از حساسيت برخوردار بوده، آورده شده است. حال اگر اين دليل را براى اثبات آن مسئله ديگر شايسته ديد، مىتواند با آن، بر مسئله مورد نظر خود استدلال كند، وگرنه اين دليل شايستگى اثبات حقيقت مورد ادعاى وى را نيز ندارد؛ زيرا اختلاف مسائلى كه مىخواهيم آنها را اثبات كنيم، هيچ اثرى در قوت و ضعف دليل نمىگذارد. نهايت اينكه اين دليل در بعضى موارد و حالات با معارض مواجه مىشود كه امرى است جدا و بحث از مشكل تعارض را مىطلبد، اما هيچ اثرى در صلاحيت يا عدم صلاحيت خودِ دليل براى استدلال ندارد.
براى نمونه، هرگاه از رسول خدا(ص) حديثى در مدح يا ذم يكى از صحابه - كه دربارهاش بين مسلمانان اختلاف است - وارد شده باشد و كسى بخواهد ميزان دلالت اين حديث را روشن سازد، بايد فرض كند كه نظير اين حديث از حضرت موسى(ع) دربارۀ بعضى از اصحابش كه با آنها كارى نداريم، وارد شده، يا خود پيامبر(ص) دربارۀ شخص ديگرى كه گروهى از مسلمانانِ مخالف يا موافق صحابى مذكور در حديث نخست، او را پذيرفتهاند، سخنى و روايتى فرموده است. در اين صورت، مشخص كردن حدود دلالت آن روايت، با واقعگرايى كامل و بدون تعصب و خودرأيى، براى شخص پژوهشگر آسان و ممكن خواهد شد.
3. مهم، واضح بودن دليل است، نه قانع كردن خصم
شخص حقجو، هنگام غور در ادله، بيش از آنكه به فكر اقناع و ساكت كردن خصم باشد، بايد تلاش كند كه چگونه حجّت خود را در پيشگاه خداى تعالى بيان و از آن دفاع كند: