38تام دست نيابد و با آن مخالفت ورزد، ناچار است در بعضى مراحل زندگى خود، با امور مسلّم و بديهى درگير شود و به شكلى ناپسند با وجدان خود، ناسازگارى پيشه كند». پس نمونهها و مثالهايى در اين باره، برايش آوردم كه اكنون جاى ذكر آنها نيست.
صعوبت واقعگرايى در بحث، عذر موجهى نيست
بله، ما مىپذيريم كه واقعگرايى در بحث، خالىشدن از امور مسلّم و انباشته موروثى و رهايى از آداب و رسومِ آباء و اجدادى، بسيار مشكل است؛ آداب و رسومى كه مهمترين علل تعصبات و پيامدهاى ابهامانگيز است و انسان را از پذيرش ديدگاه درست و دست يافتن به حقيقت و اعتراف به آن، بازمىدارد. به ويژه اينكه حقيقتِ مقرر و واجبِ الهى، در طول تاريخ خود، همواره با نوعى ممانعت و سركوب همراه بوده و از سوى نيروهاى شر و بدى كه آن حقيقت را تهديدى عليه مصالح و منافع دنيوى خود و مانعى در اجراى برنامههاى نادرست خويش مىديدند، مورد سانسور و تهمت و افترا قرار گرفته است.
اما اينها نمىتواند بهانهاى موجه براى خارج شدن از دايرۀ دليلهاى روشن و برهانهاى قاطع و مسلّم حقيقت الهى باشد؛ ادلهاى كه عقل سليم و وجدان، به پيروى و اقرار به آنها حكم مىكند و اصول و مبانى فطرى كه خداوند در وجود آدمى نهاده است و به وسيلۀ آنها بر او احتجاج مىكند، اين دليلها را مسلّم و پذيرفتنى مىداند. ازاينروست كه مىگوييم هركسى خواهان در امان بودن و جان سالم به در بردن از خطرها و مهلكههاست، بايد به جستوجوى حقيقت برآمده، در رسيدن به آن بكوشد، با واقعگرايى كامل و بىشائبه در ادلۀ آن بينديشد و در اين راستا، عقل خود را كه از سوى خداوند، حجت باطنى او قرار داده شده، حاكم سازد؛ زيرا در مسئلۀ ثواب و عقاب و سعادت و شقاوت، محور اساسى، عقلِ انسان است.