124ساكنان عراق با همه تفاوتهايى كه با يكديگر داشتند (به ويژه كوفيان)، شيعه بودند. 1
نقد سخن دكتر فياض
پندار ياد شده از چند جنبه قابل ملاحظه است:
يك - نويسنده خود مسئله تفكيك ميان دو مرحلۀ نخست را - و اينكه مرحلۀ نخست در روزگار پيامبر بود و نشانههاى مرحلۀ دوم پس از رحلت ايشان پيدا شد - نقض كرده است، آنجا كه مىگويد: «پيشگامان تشيع معنوى با التزام به موضع سياسى على(ع) به آراى فقهى ايشان نيز ملتزم بودند». 2
دو - نصوصى كه او در زمينۀ تشيع معنوى ذكر مىكند، همانگونه كه نشانگر رهبرى معنوى على(ع) است، به روشنى نشان دهنده رهبرى سياسى ايشان نيز مىباشد. با توجه به اينكه نويسنده، همۀ نصوص وارده در اين مبنا را نقل كرده است، مفهوم تفكيك ميان آنها اين است كه اصحاب آگاه، برخى مضامين آنها را گرفته و پارهاى ديگر را رها كردهاند. بر فرض هم كه اسناد برخى از آنها به بعضى از صحابه درست باشد، اسناد آن به سلمان، ابوذر و عمار كه به هيچ قيمتى حق را ترك نمىگفتند، نادرست است.
از آنجا كه پيامبر(ص)، رهبرى با تجربه بود، نيازى به ظهور تشيع