117
مَسْتُورَه
يك ربع مانده به ساعت 5، به شهر مستوره رسيدم. شهرى ساحلى كه بندرگاهى جهت صيد ماهى در آن وجود دارد و در پنج كيلومترى شرق ساحل دريا، در حد فاصل كوههاى تهامه و دريا واقع شده است. اين شهر در چهل كيلومترى شمال رابغ و در مسير جاده آسفالته بين مكه و مدينه است. مركز امارت، تابع امارت رابغ است. مركز پليس و بيمارستان و مركز بهداشت و چندين پمپ بنزين و قهوهخانههاى زيادى در آن وجود دارد. بازار آباد و شلوغى دارد كه در اطراف آن چندين دهكده بهطور پراكنده به چشم مىخورد. مسجد جامعى پاكيزه و يك مدرسه راهنمايى دارد. از مستوره، در ناحيه طلوع خورشيد، به فاصله 28 كيلومترى اينجا و از ميان كوهها، الابواء به چشم مىخورد.
در كنار يكى از قهوهخانهها كه تفاوت چندانى با قهوهخانههاى صَعبَر نداشت، توقف كردم. هوا ابرى و سرد و مرطوب بود و باد تندى مىوزيد؛ چون مستوره در دشتى ساحلى قرار دارد و از سمت شمال و جنوب هم مانعى در برابر وزش بادها نيست. بهويژه بادهاى شمال كه هنگام وزيدن اتومبيل را از حركت بازمىداشت. مكانهاى بسيارى به سبب توفانهاى شنى آن، در زير شن و ماسه مدفون شدهاند. تصميم گرفتم كه شب را در اين قهوهخانه سر كنم.
پس از غروب، چند تن از اهالى شهر از بنىايوب و بنىحمد كه همگى از بنىعمرو بودند، در آنجا گرد آمده بودند كه بحثى پيرامون مستوره و علت اين نامگذارى درگرفت. عقيده آنها اين بود كه وَدَّان، چشمهاى است كه اكنون در جنوب شرقى مستوره در حدود دوازده كيلومترى رابغ قرار دارد. سالخوردگان اينجا بقاياى نخلستانهاى خشكيده و متروكه و آثارى از چشمههاى آن را ديدهاند. اما مستوره چاهى است در شرق اين مكان كه متعلق به زنى به نام مستوره بوده است و مردم درباره آن مىگفتهاند كه در كنار چاه متعلق به مستوره، منزل مىكنيم.