114مىگذشت و تشخيص راه را دشوار مىساخت. مسافتى بيش از چند متر را در برابر خود نمىديدم. سياهى آسمان، با تيرگى زمين در هم آميخت و خورشيد در پس ابرهاى به هم پيچيده پنهان شد؛ بهطورى كه نمىتوانستم شرق را از غرب تشخيص دهم. هرچند من اين راه را در سالهاى گذشته پيموده بودم، اما راه را گم كردم. راههاى بيابانى به صورت پراكنده و در كنار هم وجود دارد. آثار به جا مانده از اين راهها همواره گمراه كننده است. از اينكه وقت من به سبب گم كردن مسير از دست مىرفت، بسيار ناراحت بودم.
به فاصله يازده كيلومتر بعد از غدير خم، به وادى مرّ سرازير شدم. بعد، از بلندى النباة بالا رفتم؛ تپهاى مرتفع كه در كنار مرّ و در ناحيه شمالى آن قرار دارد و بقاياى همان گردنهاى است كه در گسستن مرّ، از هم پاشيده است. مسير جاده به دشتى كه از درختان السمر پوشيده شده و سياه چادرهايى در آن به چشم مىخورد، رسيد. 1 بعد از طى سه كيلومتر، جاده دوباره از گردنه حكاك وارد وادى مرّ شد. در اين وادى آبها و سيلهاى زيادى جارى مىشود. از اين رو با دستاندازهايى مواجه شدم كه سيل آنها را به شكل برآمدگىها و شكافهايى با زاويه حاده به وجود آورده بود. مجبور بودم با سرعتى كمتر از پنج كيلومتر در ساعت حركت كنم. در چهارده كيلومترى غدير خم، به حكاك رسيدم. در اينجا دو چشمه وجود دارد كه نخلستانهاى البلاديه را آبيارى مىكند. يكى از چشمهها الحومه و ديگرى الطُرْنبُه يا الطلمه نام دارد كه مرزهاى غربى سرزمين البلاديه را تشكيل مىدهند و در بيست كيلومترى شرق رابغ قرار دارند. در اينجا روى تپهاى بين نخلستانها ويرانههاى قصرى متعلق به امير بلاديه به چشم مىخورد كه تابستانها به اين محل مىآمده است.