15در «كشاف اصطلاح الفنون» آمده است. 1 ولى بر وزن فعيل، به معناى فاعل است از ماده وَلَى يلى كه به معناى قرب و نزديكى مىباشد. ولى به اين معنا بيشتر مورد توجه است تا معانى ديگر. به همين دليل، در اصطلاحات صوفيه، ولى به معناى فاعل، كسى است كه پىدرپى طاعت و فرمانبردارى كند، بدون اينكه اين طاعتها را نافرمانى و عصيان در پيش آيد. اما ولى بر وزن فعيل و به معناى مفعول، كسى است كه احسان و فعل خداوند پىدرپى بر او وارد گردد.
ولى به اين معنا عارف است كه فعل خداوند پىدرپى بر او وارد مىشود، ولى به اين معنا، عارف به خدا و صفات خداست تا جايى كه در حد امكان، بر طاعات مواظبت مىكند و از گناهان دورى مىگزيند. او كسى است كه فانى از خود و باقى به مشاهده حقتعالى است؛ او از خود خبر ندارد.
ولى، متصرف در كسى و در امر كسى است. او از جانب كسى در كارى توليت دارد. در حقيقت، ولى، نگهبان و عهدهدار امر كسى است. به همين دليل، ولىنعمت به معناى عهدهدارِ رساندنِ نعمتها به ديگران است؛
كسى كه بر ديگرى، حق نعمت دارد. او بنده نيك و مقرب حق تعالى است. پس ولى كامل كسى است كه در بندگى خدا به حد كمال رسيده باشد. ولى، هم به معناى آزاد شده است و هم آزادكننده؛ در اصطلاح فقهى نيز كسى است كه حق قصاص يا اخذ ديه يا عفو را به عهده دارد.
مولا به معناى سرور، مخدوم، سرپرستى كه مورد احترام و ستايش كسان ديگر باشد، صاحب، خداوندگار و مالك نيز بهكار رفته است.