14
وِلاء : به كسر واو و قرار داشتن همزه در آخر، به معناى موالات، پياپى انجامدادن دو كار در كنار هم، پيوست يكديگر كردن، پيوستگى كردن ميان دو چيز، دوستى با هم نمودن، جدا كردن بعضى از گوسفندان از بعضى ديگر، مصادقه، پيروى عملى به عمل ديگر هنگام تطهير (وضو)، ملك و پادشاهى، ميراثى كه شخص به سبب آزاد ساختن كسى كه در ملك او بوده است يا به سبب عقد موالات استحقاق پيدا مىكند.
ولايت : به فتح واو و وِلايت به كسر واو، هر دو، به معناى حكومت، امارت، سلطان، ملك پادشاه، زمين آبادان، شهرهايى كه يك والى بر آنها حكومت و فرمانروايى دارد، كشور و مملكت آمده است؛ «كشورِ قٰالُوا بَلىٰ» ، كنايه از ايمان است؛ يعنى ايمانى كه ارواح مؤمنان با خداى تعالى بدان ميثاق و عهد كردهاند. در تقسيمات كشورى دوران اخير، ناحيهاى كوچكتر از شهر و شهرستان است. در اصطلاح امروزى، به شهر، مولد و موطن هركس اطلاق مىشود. به معناى تصرف، دوستى، متكفل كار كسى شدن، مالك امرى شدن و دست يافتن بر چيزى نيز آمده است. 1
برخى مشتقات اين كلمه عبارت است از: ولايتبخش، ولايت
بخشيدن، ولايتپرداز، ولايتپناه، ولايتپيماى، ولايتجوى، ولايتدار، ولايتعهد، ولايتستان، ولايتگشا و ولايتگير.
وَلى: به فتح واو به معناى نزديكى، قرب، باران پس از باران، حصول دومى پس از اولى بدون فاصله، پىدرپى در آمدن، دوست يا نيكان، اسمى از اسماى الهى، محب، دوستدار، صديق، ناصر و نصير، يارىدهنده، مددكار و مهربان است.