44 را در جاى ديگرى جستوجو مىكند و هشياران كاروان حسينى نيز لذات و جذبههاى دنيايى را به بازى گرفتهاند و اين شرايط خطرناك، اوج اعتدال و آرامش و عشق و ميل آنها براى خلق حماسهاى جاويدان است كه در آن عشق، عاطفه، معرفت، و حماسۀ ابدى، و عاقبت دنياخواهى و رياستطلبى گرفتار مرگى سخت و عبرتآميز خواهد شد.
ملاقات با عمر سعد
امام، فرمانده سپاه اموى را به ديدار خود فراخواند و او علىرغم ميل باطنىاش ملاقات را پذيرفت و چون در مقابل حسين(ع) قرار گرفت، امام وى را خطاب كرد:
«تو مرا مىكشى؟ گمان كردهاى كه آن فرزند بىريشه كه فرزند بىريشۀ ديگرى است (ابن زياد) حكومت رى و گرگان را به تو مىسپارد؟ به خدا سوگند كه اينگونه نخواهد شد و اين عهدى است كه بسته نشده است. هر چه مىتوانى انجام بده كه پس از من نه در دنيا و نه در آخرت، شادمان نشوى و سرت را مىبينم كه در كوفه بر نيزه نصب كرده و كودكان آن را هدف قرار دادهاند و بر آن سنگ مىزنند».
عمر بن سعد خشمگين و درحالىكه بغض و ناراحتى