43پدرم از زبان رسول خدا مرا بدين روز آگاهى داده بود. اكنون امور خود را گرد آوريد و با تابعان خود همدست شويد و مرا مهلت ندهيد و آگاه باشيد كه توكل من بر خداوند جهانيان است و ديدار او را از صميم قلب خواهانم.
[امام(ع) در پايان دست به دعا برداشت و آنها را نفرين كرد]:
خداوندا قطرات باران را از آنها دريغ كن و قحطىهايى مانند قحطىهاى يوسف بر جانهايشان برانگيز و آن غلام ثقفى را بر آنها مسلط كن كه با جام پر از زهر آنها را سيراب سازد و از آنها احدى را نگذارد، مگر آنكه او را به قتل رساند و به جاى كشتن، كشتن و به جاى ضربت، ضربت از اينها براى من و خاندان و يارانم انتقام گيرد؛ چون اينها ما را دعوت كردند و دروغ گفتند و تنها گذاشتند. تو آفريدگار مايى و تنها به تو توكل مىكنم و به سوى تو روى نياز دارم و بازگشت ما به سوى توست.
با پايان يافتن سخنان امام، دلهاى مردان خدا سرشار از شور و حماسه شد و ميل همراهى و همپروازى با شهداى بدر و احد، قلبهاى پاك ياران حسين(ع) را فرا گرفت. معلوم شد كه دنيا كوچكتر از آن است كه در مدار توجه و انديشۀ امام باشد و آن يگانه فرزانه جام بقا