131است.» خلاصه امام او را پذيرفتند و البته خيلى هم به او تشر زدند و گفتند: كارى كه شما با ايرانىها كرديد، با يهودىها نكرديد. شما كه مىگوييد ضد يهود هستيد، وقتى مىخواستيد آنها را بيرون كنيد دو ماه به آنها فرصت داديد. بعد كه مهلتشان تمام شد، باز هم به آنها وقت داديد تا وسايل زندگىشان را بفروشند و پولهايشان را جمع كنند، ولى به ايرانىها، حتى كسانى كه دو سه نسل پشت در پشت اينجا سكونت داشتهاند و بعضى اصلاً فارسى ياد ندارند، فقط شش روز مهلت دادهايد. خلاصه امام خيلى تند با او حرف زدند و در آخر هم او را از خانهشان بيرون كردند.
يك بار هم استاندار كربلا به ملاقات امام آمد. البته امام به عربى مكالمهاى، خوب مسلط نبودند. معمولاً كسى براى ترجمه صحبتهاى امام مىرفت. وقتى استاندار آمده بود، امام باز در مورد اخراج ايرانىها و اذيت و آزارى كه متحمل مىشدند، صحبت كردند و گفتند كه شما وقتى اينجا مىآييد، قول مىدهيد كه ديگر آزار رساندن به ايرانىها را تمام كنيد، ولى هنوز بيرون نرفتهايد كه باز خبر اذيت و آزارها به گوش مىرسد. امام خيلى اوقاتشان تلخ بود و حالا يادم نيست كه خودشان طلب كرده بودند كه استاندار به ديدارشان بيايد يا اينكه او خودش آمده بود و در مورد شطالعرب با امام صحبت مىكرد. خلاصه امام خيلى تند برخورد كرد. وقتى آقاى نخجوانى كه از نزديكان آقاى خويى بود، خواست ترجمه كند، ترسيد و خواست مطلب را طورى بيان كند كه خيلى بد نباشد. امام وقتى حرفهاى او را شنيدند، گفتند: چرا بد ترجمه مىكنى؟ ! نخجوانى هم بيچاره ترسيد و از اتاق بيرون رفت و يكى از طلبهها براى ترجمه آمد و با همان كلمات امام گفت كه بهتر است در مورد شطالعرب و شطالفارس و اروندكنار و اروندرود صحبت نكند. بحث ما با شما بر سر اذيت و آزارى است كه به مردم ما مىرسد و ما همانطور كه با شاه مخالف هستيم، با شما و كارهاىتان هم مخالفيم. شما هم مثل شاه به مردم ظلم مىكنيد.
آقا شيخ نصرالله مىگفت كه استاندار كربلا گفته است: وقتى ما نزد امام مىرويم، ايشان هتك حرمت مىكند؛ نه جلوى پاى ما بلند مىشود و نه حتى «مسّاكم الله» يا «صَبَّحكُم الله» مىگويد. اما نزد آقايان ديگر كه مىرويم تا بيرون در به استقبال مىآيند. وقتى هم كه مىخواهيم برويم، تا سر كوچه ما را مشايعت مىكنند. هداياى بزرگ و كوچك براى ما مىفرستند. اما ايشان چيزى كه به ما نمىدهد هيچ، اينطور هم با ما رفتار مىكند.