48زمانى كه ما مشرك بوديم، انتظار مىكشيديد، به واسطه حضرت محمد(ص)، بر ما پيروز شويد. شما به ما خبر مىداديد كه آن حضرت، مبعوث از سوى خداست و صفات او را براى ما بر مىشمرديد.
«سلام بنمشكم»، يكى از سران بنىنضير، در پاسخ مىگفت: «در اين رابطه، چيزى براى ما نرسيده و از آن آگاهى نداريم. ما در گذشته چه چيزى را به شما گوشزد مىكرديم؟»
قرآن كريم نيز، به اين امر اشاره مىكند و مىفرمايد:
(وَ لَمّٰا جٰاءَهُمْ كِتٰابٌ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَهُمْ وَ كٰانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ مٰا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَى الْكٰافِرِينَ) (بقره: 89)
و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى برايشان آمد كه مؤيد آنچه [بود كه] نزد آنان است و از ديرباز [در انتظارش]، بر كسانى كه كافر شده بودند، [بهوسيله آن] پيروزى مىجستند؛ ولى همين كه آنچه [كه اوصافش را] مىشناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد.
خيبر، پس از ظهور اسلام، از تحولات پياپى حجاز و تحولات جزيرةالعرب دور نبود؛ اما در رويارويى با دعوت اسلامى، نقشى ايفا نكرد. پس از هجرت رسول خدا(ص) به يثرب، فقط يهوديان اين شهر در برابر ايشان ايستادند. منابع تاريخى، گزارش مشخصى درباره واكنش خيبريان به دعوت اسلامى، چه پيش و چه پس از هجرت،ثبت نكردهاند. فقط مىتوان گفت، آنان از يهوديان راندهشده از مدينه منوره استقبال كردند و آنان را در شهر خود پذيرفتند. بسيارى از مورخان نوشتهاند كه خيبريان، در نزاع ميان مسلمانان و يهوديان مدينه، بىطرف بودند؛ اما