9و ستايش آن بزرگوار قرار مىگيرد.
در سفر دوم مدت سه سال در كرمان مىماند و چنانكه خودش مىفرمايد با كوششى تمام، شب و روز از علم و عمل و كمال و جمال استاد كسب فيض مىكرده، و به تهذيب نفس و سير و سلوك باطنى مىپرداخته و زيارت لقاى پيشواى بزرگ خود را فوزى عظيم و فيضى جسيم مىشمرده و زيارتش را زيارت اولياى خدا ميدانسته است، زيرا به فرموده معصوم زيارت مؤمن زيارت خدا است.
هر كه خواهد همنشينى با خدا گر نشيند در حضور اوليا
از حضور اوليا گر بگسلى تو هلاكى زانكه جزوى نه كلى
پس از سه سال به علت شيوع بيمارى وبا و تفرقه شاگردان و مسافرت استاد، به اصفهان مراجعت مىكند و پدر را سخت بيمار مىبيند و بسيار اندوهناك مىشود و چون از استاد بزرگوارش اجازه داشته است كه به درس و موعظه بپردازد؛ در اين موقع به خواهش جمعى به تدريس علوم و معارف الهى و موعظه مشغول مىگردد و پس از دو ماه پدرش بدرود حيات مىگويد.
دورى از فيض حضور استاد و مرگ پدر وى را سخت آزرده خاطر مىسازد، ولى چيزى كه بيشتر مايه رنجش خاطر و تألّم روحى او مىشود، معاشرت با مردم سفله و بد رفتارى و آزار حسودان، خاصّه بدزبانى و آزار يكى از بستگان بوده است. از اينها گذشته دشمن رسمى و علنى يكى از مدعيان علم بوده كه رسما از رفتن مردم به مجلس درس و موعظه اين دانشمند بزرگ جلوگيرى كرده و در خانه ايشان را بسته است؛ ولى با اين همه، نتوانسته است به كام دل برسد و نور علم و هدايت خدايى را خاموش كند. در اين فشارهاى روحى و آزار آشنا و بيگانه، و بدرفتارى دوست و دشمن از مولاى بزرگوار خود اجازه شرفيابى مىخواهد؛ در جواب به همان مأموريت قبلى يعنى ادامه درس و موعظه و نشر علوم و فضايل آل محمد - عليهمالسّلام - مأمور مىشود روزگارى به اين روش خدا پسند يعنى راهنمايى مردم به راه حق مىگذرانده كه ناگاه خبر رحلت مولاى بزرگوارش - اعلى الله مقامه - به او مى رسد.