54باز نگاهى به داخل كشتى انداخته و از تأسيسات آن ياد كرده و عجايب آن را يادآور شده است: «چراغهاى كشتى همه چراغ گاز است. چراغ سركشتى را كه روشن مىكنند همه چراغهاى اطاقها و سطح كشتى و بيتالخلاها و قهوهخانهها روشن مىشود. خيلى هم روشن است، و روغن و فتيله ظاهر در آنها ديده نمىشود. اين مرتكه ناخدا آنى غفلت از كار خود ندارد. در اطاقى فوقانى كه در وسط كشتى است، منزل دارد و در جلو اطاق، شيشههاى بزرگ يكپارچه پاك و پاكيزه نصب است، و متصل در يك چيزى نگاه مىكند و چرخى است كه گويا سكان كشتى است، مىگرداند. گويا تميز راه از غير راه مىدهد، و جاهايى كه كوه است از غير آنجاها مىشناسد. حتى مىشناسد كه كى باد مىآيد و آيا تند مىآيد و دريا متلاطم مىشود، يا آهسته مىآيد. ديروز پيش از آنكه دريا متلاطم شود و باد شديد شود، خبر كرد، عملهجات را كه صندوقهاى سيب را با طناب محكم ببندند.»
كشتى آنان در ساحل جزيره كرت هم توقفى دارد تا آب شيرين بگيرد. صحنه انتقال آب به داخل كشتى براى وى شگفت بوده است: « طراده سربسته پاى آن حاضر كردند از آن شهر، و با تلمبه آب بالا دادند. آدم متحير مىشود كه در شب تار و در درياى متلاطم چه طور به اين آسانى اين كارهاى به اين گرانى مىكنند. در اين شهر چراغهاى بسيار نمايان بود. از آن جمله يك چراغ برق هم بود. خيلى تماشا داشت. بعينه مثل قرص خورشيد مىدرخشيد و در حركت و قوت و ضعف بود. گاهى چنان شدت مىكرد كه تمام دريا و كشتى و آن طرف كشتى روشن مىشد كه مىشد چيزى در آن ببينى و بخوانى و بنويسى. عمود سفيدى در طرف مقابل آن در آن طرف كشتى، در طرف آسمان نمايان بود مثل سفيدى صبح. نمى دانم اين شدت و ضعفش از جهت آن بود كه گاهى به سبب باد، پرده كشتى روى آن را مىگرفت، و گاهى پس مىرفت يا آنكه كسى در آنجا، گاهى زيادش مىكرد و گاهى كم».
براى وى، اين مسائل، واقعا شگفت بوده اما چه اندازه در وى تأثير گذاشته است؟
اكنون آنچه در ذهن اين روحانى نويسنده خلجان كرده اين است كه با اين تجدد و پيشرفتگى چه بايد كرد؟ چگونه بايد در باره آن انديشيد؟ اين جاى زيبا و اين