51كاغذ». آنگاه به اصل خودش بر مىگردد و مىافزايد: «روى هم رفته باز بلاد خودمان از هر جهت به نظر من از تمام اين بلاد كفر با اين منقحى كه دارد، بهتر است. هرجا ايمان انسان و عبادت و طهارت انسان محفوظ باشد يك روزش مىآرزد به صد هزار روز كه در اين جور جاها باشد».
در مسير وقتى به شهر سوئز مىرسد، مىنويسد: «اينجا چند تا از اين مركبهاى آهنى ديدم كوچك كه بچهها سوار بودند و پا مىزدند و مىرفتند، و چند تاى ديگر ديدم كه كالسكه كوچك بچهگانه بر روى او نصب بود، و بچه توى آن خوابيده بودند و با دست او را حركت داده مىبردند».
سيد حسن، وقتى در قطار مىنشيند تا به شهرنو يا شهر تركمنباشى امروزه برود، با ديدن امكانات اين ابزار جديد، شروع به وصف آن كرده و مىنويسد: «ماشين، بسيار خوب مركبى است. ديگر از اين مركب بهتر نمىشود. آدم در اطاق گرم روشنى نشسته. در وسطش بخارى دارد مىسوزد و درهايش بسته و بر ديوارش شيشه نصب است كه بيرون تا هرجا بخواهد نمايان است، و به نهايت سرعت مىرود. هر ساعتى پنج يا شش فرسخ مىرود. يك منزل حسابى طى مىكنند و حركت چندانى هم نمىدهد، و از باد و سرما و برف و بارش و گل هم محفوظ است. همه كار مىتوان كرد. چايى مىشود خورد. غليان مىتوان كشيد. خواب مىشود كرد. مطالعه مىشود كرد». تازه فضاى بيرون هم دلنشين بوده است. وقتى به يك آبادى روس رسيده مىنويسد: «اين آبادىها تمامش منزل روسها بود و خانههاى روسى داشت و بسيار پاك و پاكيزه و باسليقه ساخته بودند. غالباً طرف دست چپ راه وقت رفتن بود و در شب به هر عمارتى كه مىرسيديم چراغ درش مىسوخت و در راهش چراغ بود و آدم ايستاده بود».
وقتى سوار كشتى مىشود تا از درياى قلزم يا همين مازندران عبور كند، آن هم در كشتى روسى، مشكل نجس و پاكى خود را مىنماياند: «بسيار بسيار مشكل است سفر از اين راه كردن و جامه و بدن را بلكه مأكول و مشروب را پاك نگاه داشتن، به خصوص در كشتى، و به خصوص وقتى كه باران يا برف مىآيد».