128
سرزمين كربلا
عباس مشفق كاشانى
ساربانا، ز اشتران بگشاى بار
لحظهاى ما را به حال خود گذار
اينكه بينى سرزمين كربلاست
خاك او آغشته با خون خداست
در حريم قدسى صحراى دوست
بشنو اين گلبانگ، اين آواى دوست
نى نوا، در نينواى راستين
مويهها دارد ز ناى اربعين
درد، جانسوز و فضاى سينه تنگ
پاى، ماند از شتاب واز درنگ
اشك مىريزد ز چشم كائنات
در عزاى تشنه كامان فرات
ريختند اينجا مگر خون حسين؟
سرور آزادگان نور دو عين
آنكه پيش دشمنان سر خم نكرد
چهره از زخم سنان درهم نكرد
باخت جان، تا دفتر نيرنگ بست
لشكر بيداد را درهم شكست
گر فرات اينجا چو دريا خون گريست
نى عجب، خورشيد بر هامون گريست!