26نتايجى همگون و بلكه به طرف نتيجهاى واحد سوق مىدهد.
اگر ما ساختار فنّى شما را در نگارش، و شيوۀ چشمگيرتان را در ارائۀ مطالب به يك سو نهيم، بهخوبى در مىيابيم كه روش ما در اينگونه پژوهشها به صورتى آشكار با هم شباهت دارد.
مسألۀ اصلى، بحث از سرچشمۀ حقيقى قرآن است. ما مىخواهيم بدانيم آيا اين كتاب (قرآن) از دانش يا ادارك آورندۀ آن يا بهطور اعم از دانش بشرى جوشيده است؟ يا برعكس، كه در اين باره عامل انكارناپذيرى وجود دارد كه باور ما را به سرچشمۀ آسمانى و الهى اين كتاب استوار مىسازد. اين همان نكتهاى بود كه شما تلاش كرده بوديد با پىريزى بنيانهاى لايتغيّر و عقلى، آن را حل كنيد و به وسيلۀ آنها اين اعتقاد را ثابت كنيد كه:
« قرآن سرچشمهاى الهى دارد »...
هنگامى كه مفسّران سنّتى، براى اثبات همين امر، به گونهاى ويژه بر بُعد ادبى اين كتاب تأكيد مىكنند، مشاهده مىكنيم كه چنين موضعى همواره دلايل خود را در مشخّص ترين وجهۀ قرآن پيدا مىكند. بُعد ادبى قرآن، نشانهاى است كه ساختار قرآنى را در زيبايى بىهمتا و شكوهى بى مانند، از ساير ابعاد متمايز مىكند، و به همين جهت اعتراف سريع به ناتوانى از آوردن چنين كتابى از همان آغاز، نزديكترين و سادهترين راه براى ساير زبان آوران و بلغاء بوده است.
البتّه اين نيز درست است كه اين مفسّران، وقتى در محتواى قرآن تأمّل مىكردند، گستردگى مطالب و عمق معرفتى را كه اين كتاب براى انسانيّت به ارمغان آورده بود، دليلى بر بيرون بودن اين كتاب از طاقت بشرى قلمداد مىكردند. و تعارض ميان توجيه برخى ازآيات، مانند آيۀ «B وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللّٰهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّٰهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّٰاسَ وَ اللّٰهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشٰاهُ 1...» و احساسات شخصى پيامبر(ص)، در نزد اين مفسّران