32تشيع، دو همزاد به شمار آيند كه با هم زاده شدند و تا پايان جهان نيز با هم خواهند بود.
از آنچه گذشت، روشن شد كه پيامبر(ص) بود كه بذر تشيع را افشاند و هسته اوليه آن را در حال حيات خويش كاشت و با سخن و عمل خويش آن را پروراند و فضايل و مناقب على(ع) را شناساند و در نتيجه جمعى از اصحاب برگرد على(ع) فراهم آمدند. پس از رحلت رسول اكرم(ص) مسلمانان دو گروه شدند:
اوّل: آنان كه بر عقيده خود در زمان پيامبر(ص) باقى ماندند. به آنان شيعه و مواليان على(ع) و خاندان او مىگفتند.
دوم: آنان كه مصلحتهاى پندارى را بر تصريح پيامبر(ص) ترجيح دادند و تجمّعى در سقيفه بنى ساعده داشتند كه تنها متشكل از انصار بود و مهاجران را مطّلع نكردند، زيرا آنان مشغول امور دفن پيامبر(ص) بودند. چون عمر و ابو بكر از تجمع انصار در سقيفه اطلاع يافتند، عمر به ابو بكر گفت: بيا نزد برادران انصارى خويش برويم و ببينيم چه تصميم دارند. وارد جمع آنان شدند، در حالى كه بعضى از مهاجران نيز مثل ابوعبيده جرّاح با آن دو بودند. سعد بن عباده، سخنگو و بزرگ انصار، مشغول سخن بود و آنان را تشويق مىكرد كه خلافت را به دست گيرند، چرا كه آنان بودند كه پيامبر اكرم(ص) را وقتى قريش او را بيرون كردند، پناه دادند و در راه او همه گونه فداكارى و جانفشانىكردند.
پس از سخنان او ابوبكر آغاز سخن كرد و با استناد به اينكه خويشاوندان و قبيله پيامبر(ص) به خلافت شايستهترند، زيرا با شرافتترين خاندان عرب بودند، دست عمر و ابوعبيده جرّاح را گرفت