51
حضرت مسلم عليه السلام
شعلهى اشك
باز در محفل دل صحبت ايثار تو بود
سخن از عشق تو و جذبهى دلدار تو بود
به تماشاى قدت آمده در كوفهى غم
مردم چشم منِ خسته كه زوّار تو بود
نه فقط عطر محبّت چكد از نام گلت
نرگس گلشن جان ديدهى بيمار تو بود
مُهر و سجّاده معطّر ز نماز شب توست
كوفه را شمع شبش ديدهى بيدار تو بود
كربلا فصل شكوفايى نام تو ولى
كوفه پائيزترين جلوهى گلزار تو بود
كوچه در كوچه تو را بس كه غريبانه گذشت
سايهى غربت و غم تكيهى ديوار تو بود
طوعه در طاعت حق بود و تو را يارى كرد
زان جماعت فقط اين پير مدد كار تو بود
اى ز پيمان شكنان روزه شكسته در خون
واى ازآن لحظهى خونين كه به افطار تو بود