50ميزبان با ظلمت شب همصداست
ميهمان تنها ميان كوچههاست
گيرم اينجا كس مرا همدرد نيست
در شما اى كوفيان يك مرد نيست
پاسخ حيرانى چشم مرا
كس نمىداند كه حيرت گرد نيست
همره تنهاييم اى كوفيان !
جز سرشك گرم و آه سرد نيست
بسته دست و پاى من زنجيرتان
بر گلوى تشنهام، شمشيرتان
طعنه گاهى بر دل تنگم زنيد
گه ز روى بامها سنگم زنيد
مىنويسد آسمان، ننگ شما
اين تن مجروح و اين سنگ شما !
اى حسين! اى عشق را روح سترگ
يوسفت افتاده در چنگال گرگ