79كاروان «قريش»، پس از پيروزى كامل، راه مكه را پيش گرفت. جوان «قريش» در اين سفر، براى بار دوم از ديار عاد و ثمود گذشت. سكوت مرگبارى كه در محيط زندگى آن گروه سركش حكمفرما بود؛ او را بيشتر به عوالم ديگر متوجه نمود. علاوه بر اين، خاطرات سفر سابق تجديد شد. به ياد روزى افتاد كه همراه عموى خود، همين بيابانها را پشت سر مىنهاد. كاروانِ قريش به مكه نزديك شد، «ميسره»، غلامِ خديجه، رو به رسول خدا صلى الله عليه و آله نمود و گفت: چه بهتر شما پيش از ما وارد «مكه» شويد، و «خديجه» را از جريان تجارت، و سود بىسابقهاى كه امسال نصيب ما گشته است، آگاه سازيد. پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه «خديجه» در غرفۀ خود نشسته بود، وارد مكه شد.
«خديجه» به استقبال او دويد، و او را وارد غرفه نمود. پيامبر صلى الله عليه و آله با بيان شيرين خود، جريان كالاها را تشريح كرد، چيزى نگذشت كه «ميسره» وارد شد. 1
غلام «خديجه»، ميسره آنچه را در اين سفر ديده بود؛ كه تمام آنها بر عظمت و معنويت محمد امين صلى الله عليه و آله گواهى مىداد ،براى خديجه موبهمو تعريف كرد. از جمله اينكه:
«امين»، بر سر موضوعى با تاجرى اختلاف پيدا نمود، آن مرد به او گفت: به «لات» و «عُزى» سوگند بخور، تا من سخن تو را بپذيرم. «امين»، در پاسخ او چنين گفت: پستترين و مبغوضترين موجودات پيش من، همان لات و عُزّى است كه تو آنها را مىپرستى. 2
و نيز ميسره اضافه نمود كه: در «بصرى»، «امين» به منظور استراحت زير سايۀ درختى نشست. در همين هنگام، چشم راهبى كه در صومعۀ خود نشسته بود به امين افتاد، و آمد از من نام او را پرسيد. سپس چنين گفت:
«اين مرد كه زير سايۀ اين درخت نشسته است؛ همان پيامبرى است كه در «تورات و انجيل» دربارۀ او بشارتهاى فراوانى خواندهام! 3