47كنند. سرپيچى و بىاعتنائى آنان بر شاهِ يمن سخت گران آمد، با لشكر انبوهى، درصدد سركوبى ياغيان «نجران» برآمد. فرماندۀ سپاه، كنار شهر «نجران» را اردوگاه خود قرار داد و پس از حفر خندق، آتش سهمگينى در ميان آن روشن ساخت، و مخالفان را با سوزاندن تهديد نمود. مردم با شهامت نجران كه آئين مسيح را بر دل داشتند، از اين پيشآمد نهراسيده، مرگ و سوختن را با آغوش باز استقبال نمودند و پيكرهاى آنان طعمۀ آتش گرديد. 1
مورخ اسلامى، «ابن اثير جزرى»، چنين مىنويسد: در اين هنگام يك نفر از اهالى نجران، به نام «دوس» به سوى قيصر روم گريخت و امپراتور روم را كه، در آن هنگام از طرفداران سرسخت آئين مسيح بود، از جريان آگاه ساخت، و درخواست نمود كه اين مرد خونآشام را مجازات كند، و پايههاى آئين مسيح را در آن نقطه از جهان مستقر سازد. فرمانرواى روم، پس از اظهار تأسف و همدردى چنين گفت: چون مركز حكومت من از سرزمين شما دور است، براى جبران اين بيدادگرىها، نامهاى به شاه حبشه «نجاشى» مىنويسم، تا انتقام كشتگان نجران را از آن مرد سفاك بگيرد. مرد نجرانى، نامۀ قيصر را دريافت نمود و با سرعت هر چه تمامتر به سوى حبشه شتافت. جريان را مو به مو تشريح كرد؛ خون غيرت در عروق شاه حبشه به گردش درآمد؛ سپاهى را كه شمارۀ آن بالغ بر هفتاد هزار بود؛ به فرماندهى يك مرد حبشى، بنام «ابرهة الاشرم» به سوى يمن اعزام نمود. سپاه منظم و آمادۀ حبشه، از طريق دريا در سواحل يمن خيمه زد. «ذو نواس» غفلت زده، هر چه كوشش كرد، به نتيجه نرسيد و هر چه سران قبائل را براى مبارزه دعوت نمود، جوابى نشنيد. سرانجام، با يك حملۀ مختصر اساس حكومت وى درهم ريخت، و كشور آباد يمن به تصرف حكومت «حبشه» درآمد، و فرماندۀ سپاه «ابرهه»، از طرف پادشاه حبشه به حكومت آنجا منصوب گرديد.