39همين جمله و دعاهاى ديگر را مىخوانند. برادران ديگرى هم از اين سو و آن سو به آنها مىپيوندند. براى آنها هم فاصله و مرز از ميان مىرود. همه با هم احرام مىبندند، به خانۀ خدا مىروند، طواف مىكنند، سعى صفا و مروه به جا مىآورند، در عرفات و مشعرالحرام و منا مىمانند، به مُجَسَّمۀ شيطان سنگ مىاندازند. در اين شبها و روزها نه تنها مسافتهاى مكانى از ميان رفته، زبانها هم يكى شده است، زبان برادرى، زبان دل:
پس زبان محرمى خود ديگر است
نه تنها زبانها يكى است؛ مثل اينكه رنگها هم يكى شده است. زرد و سياه و سفيدى وجود ندارد. همه به يك رنگ در آمدهاند، رنگ اسلام؛ رنگ توحيد، رنگ يكتاپرستى:
جامۀ صد رنگ از آن خُمِّ صفا
ساده و يك رنگ گشتى چون ضيا