47
نمونههايى از عزادارى اهل سنت
عبدالجليل رازى مىنويسد:
شيعه بدين جزع و فزع، مخصوص نيست. در همه بلاد اصحاب شافعى و بلاد اصحاب ابوحنيفه، فحول علما چون محمد منصور، صدر، شيخ ابوالفضائل مشاط، خواجه ابوالمعالى و جوينى و باطنيان از فريقين در موسم عاشورا اين تعزيت، با جزع و فزع و نوحه و زارى داشتهاند. . . . 24
اين سنت را آنجا بدعت دانند كه بر على (ع) و حسين (ع) لعنت كنند و بر معاويه و يزيد صلوات فرستند؛ چراكه اين سنت همان متابعت قول خداست كه مىفرمايد: . . . قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى. . . و خلاصه اينكه در كشورهاى مختلف سنىنشين، با اندك تأملى ريشه عملى قوميت و عزادارى را به راحتى مىتوان يافت.
چون نمود واقعى عزادارى، در گريه جلوهگر است، لذا موضوع محورى مباحث را با روايات بكاء پى مىگيريم.
منشأ اختلاف در حرمت گريه بر مؤمنان
اختلاف در گريه بر مؤمنان، ريشه در روايت عمر بن خطاب و پسرش عبدالله، از پيامبر (ص) دارد كه فرموده است:
«اِن المّيت يُعّذب ببكاءِِ اهله عليه» ؛ همانا ميت به سبب گريۀ اهلش (اقوام خود) عذاب مىشود.
اين روايات در نقلهاى ديگر با الفاظ ديگرى چون:
«ببعض بكاء اهله عليه» «ببكاء الحيّ عليه» يعذب في قبره بما نيح عليه» آمده است.
اهل سنت برآنند كه با توجه به تنوع در الفاظ اين روايات، هيچ اعتبارى به اين روايات نمىتوان كرد.25 صحابه اين روايت را معارض با قرآن مىدانند و راوى آن را متهم به خطا و نسيان مىكنند؛ چراكه معتقدند قول صحيح پيامبر (ص) اين بوده است:
«ان الله ليزيد الكافر عذاباً ببكاء اهله» .
ديدگاه عايشه و ابنعباس دربارۀ روايت حرمت گريه
رواياتى كه دلالت بر منع گريه دارد، در مورد مرگ دختر عثمان مىباشد كه عبدالله عمر در آنجا گفته است؛ «اى عثمان! گريه را تمام كن؛ مگر نمىدانى
«انَّ المَيّت لَيُعذَّب ببكاء اهله عليه؟ !»
روايت ديگر، تكرار اين روايت توسط عمر در مورد مردى به نام صهيب است كه در منطقۀ بيداء، زير سايه درختى مُرد و آنجا هم عمر اين روايت را تكرار مىكند. امّا مهم اين است كه ابنعباس پس از مرگ عمر چنين گفت:
«فَلَمّا ماتَ عُمَر ذُكرت ذالك لعايشه فقالت: يرحم الله عمر، لاوالله ماحدّث رسول الله (ص) ان الميت يعذب ببكاء اهله عليه و لكن قال: ان الله ببكاء اهله يزيد الكافر» ؛ هنگامى كه عمر درگذشت، آن جملۀ منسوب به عمر (ميت به خاطر گريۀ اهلش عذاب مىشود) به عايشه يادآورى شد. عايشه گفت: خداوند عمر را رحمت كند؛ نه به خدا سوگند كه پيامبر چنين نفرموده؛ بلكه فرمودند: همانا خداوند عذاب كافر را به سبب گريۀ اهلش مىافزايد.
و گفت: ملاك، قرآن است كه فرمود: أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى
؛ 26 آيا هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را به دوش مىكشد؟ ! قطعاً چنين نيست كه يكى گريه كند و ديگرى عذاب شود.
در «تاريخ طبرى» آمده است كه خود عايشه هنگام مرگ پدرش، ابوبكر گريه كرد و حتى عمر خواست مانع شود، اما عايشه نپذيرفت و عمر، « ام مروة » خواهر ابوبكر را در حالىكه او را مىزد، از خانه بيرون كرد.27
ابنعباس هم در اين مسئله، با عايشه موافق است.28
ديدگاه ابوهريره
ابوهريره مىگويد: شخصى از آل پيامبر (ص) از دنيا رفته بود و همۀ زنان براى گريه بر او جمع شده بودند و مىگريستند. عمر برخاست تا آنها را نهى كند؛ پيامبر (ص) فرمودند:
«دَعْهُنَّ يا عُمَر فَاِنَّ الْعَيْنَ دامِعه وَ الْقَلْب مُصاب وَ العَهد قريب» ؛ 29 اى عمر! رهايشان كن؛ زيرا قلبشان اندوهگين است و چشمانشان اشكبار.
خلاصه اينكه اقوال صحابه و استدراك عايشه تصريح دارد كه روايات منع بكاء، به خليفه ثانى و پسرش عبدالله منحصر است و آن هم ناشى از خطا و نسيان آنان مىباشد.