7
اسرار و معارف
رُتبتِ تُربت
جواد محدثى
«آب زمزم» و «تربت كربلا» با هم مناظره مىكردند.
خاك كربلا گفت:
- اى آب زمزم، تو شريفتر از آب فراتى، چون حسين و يارانش از تو نوشيدند و سيراب شدند، آنگاه، راه كربلا و آن سفر سرخ را پيش گرفتند، اما فرات، در عطش نوشيدن از لبهاى حسين ماند و. . . حسين را در كنار فرات تشنه شهيد كردند. اين شطَ فرات بود كه تشنۀ لبهاى سيد الشّهدا (ع) بود.
آب زمزم گفت:
- اى خاك كربلا، تو در آن صحراى عطش و قحطى آب، خونهاى پاك و جوشان آن خدايى مردان را، گرمگرم، احساس كردى و بستر آن پيكرهاى مجروح گشتى. آن خونها بردامن تو جارى گشت وآن لالههاى سرخ، در خاك تو روييدند.
من از تو، بوى آن عزيزان را استشمام مىكنم.
تو بوى شهادت مىدهى.
تو، بوى حسين و عباس و اكبر مىدهى.
تو اى خاك، بوى خون مىدهى! بوى خون خدا، ثارالله.
***
چگونه مىتوان از خاك، «لؤلؤ» ساخت و مرواريد آفريد؟
هنرى مىخواهد به عمق عشق و ژرفاى شوق.
اين گوهر سازى و مرواريد آفرينى، از تلاقى «آب» و «خاك» ، پديد مىآيد.
خاك كربلا، آب زمزم؛ چه معجون عشق آفرينى، چه داروى شفا بخشى، چه اكسير دگرگون سازى!
آنانكه به زيارت مناى عشق رفتند و از خاك مزار حسين (ع) هديهاى گرانبها آوردند و آنان كه به زيارت كوى عرفان رفتند و از زمزم اسماعيل تحفهاى جانبخش آوردند و اين دو را در هم آميختند، گِلى پديد آمد كه صفاى اسماعيل ذبيح و عطر حسين شهيد را همراه داشت.