159فراهم نبود، راهنما و بلدى هم نداشتم، فرصتها هم پرشتاب بود وبرنامههاى زيارتى بسيار متراكم. كاش روزى اين آرزو برآورده شود! آن چه را هم كه جسته گريخته به دست آوردم، نتيجۀ پرسو جوها يا سركشىهاى خارج از برنامۀ خودم بود.
كوچه پس كوچههاى نجف
علىرغم كنترل و محدوديتهايى كه بود، مايل بودم نجف را بيشتر بشناسم و خارج از برنامۀ تعيين شده، جاهاى ديگر را هم ببينيم. دردو روز اقامت در نجف، گشتى در دورو بر حرم و كوچهها وگذرهاى اطراف و برخى خيابانها زدم. نزديكىهاى حرم جامع الشيخ الطوسى بود. مسجدى كه قبر شيخ طوسى در ورودى آن بود و دفتر آيت الله بحر العلوم هم آن جا بود. خود او حضور داشت و مراجعات مردم و طلاّب داير بود و از فضاى مسجد به عنوان «مدّرس» و محل مباحثه هم استفاده مىشد.
در كوچه پس كوچههاى تنگ و خراب و كثيف اطراف حرم كه هيچ در شأن حريم علوى نبود، از دور چند گنبد كاشى توجه مرا جلب كرد. سراغ آنها رفتم. يكى قبر مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطا بود، يكى هم قبر مرحوم محمد حسن نجفى (صاحب جواهر الكلام) از فقهاى بزرگ شيعه، چند تا هم مربوط به علماى ديگر كه به صورت بقعههايى در بسته و بعضى باز بود.
بيرون حرم در محدودۀ غرب، منطقۀ وسيعى گود بردارى عميق شده است و ساختمانهاى قديمى را تخريب كردهاند. مىگفتند مىخواهند پاركينگ زير زمينى و توسعههاى مورد نياز داشته باشند. از دور دو گنبد كاشى به چشمم خورد. صبحگاه بود و لحظات طلوع آفتاب. صداى پارس سگها هم به گوش مىرسيد. حسّ كنجكاوىام مرا به آن طرف كشاند. قدم زنان رفتم و رفتم تا نزديك آنجا رسيدم. يكى از آنها «مقام امام زين العابدين» بود، يكى هم «مقام امام على» و بقعهاى كه قبر «صافىصفا» در آن بود. ديدارى كردم و به حرم برگشتم تا در موعد مقرّر در جمع زائران باشم براى برگشت به محلّ اقامت. آن روز، نماز صبح را به جماعت با جمعى از همسفران در ايوان اميرالمؤمنين (ع) خوانده بودم و چه قدر لذّت بخش و خاطره آميز بود! شبها در صحن حرم علوى، آقاى سيد حسين الصدر نماز مىخواند.
ناگفته نگذرم كه در صحن حضرت امير و در بقعهها و ايوانها قبور تعدادى از علماست. از جمله قبر مقدّس اردبيلى و قبر حاج آقا مصطفى خمينى كه در دو طرف ايوان طلا داخل بقعه است و