31در صحنه حكومت و حاكميت به تنهايى نمىتوانست عامل و محوريتى براى ساماندهى راهبرد كلان غرب در صيانت از استمرار نظم ليبراليستى بينالمللى تلقى شود، اما خشونتورزى و تروريسم اقليتى از مسلمانان كه از ارتكاب هيچ جنايتى ابا نداشته و شنيعترين اقدامات را عليه مخالفان خويش اعمال مىنمايند، مىتوانست و مىتواند جايگزين كمونيسم، فاشيسم و نازيسم در قرن بيستويك گرديده و لزوم مقابله با آن در قالب يك جنگ جهانى مورد تأكيد قرار گيرد. گفتار و كردار اصحاب منطق زور و قوه قهريه تحت هر عنوان و مسلكى باعث مىگردد كه اهل قدرت منطق و اقناعسازى از طريق گفتوگو، مذاكره، مكاتبه و مبادلۀ افكار و آراء (آن گونه كه در متن صريح وحى بدان اشاره شده است)، در محاق قرار گيرند و تحتالشعاع اين جو واقع گردند.
ايالات متحده خود، تجلى عينى تضاد و دوگانگى ميان دموكراسى (حاكميت اكثريت مردم) و ليبراليسم (حاكميت نخبگان واجد شرايط و صاحب صلاحيت) براساس قواعد و ضوابط از پيش تعيين شده است. انتخاب دو مرحلهاى رئيس جمهور آمريكا توسط آراء عمومى و سپس توسط كالج الكترال در همين رهگذر معنا مىيابد. بدين ترتيب آمريكا به عنوان ناظم و مدير نظم ليبراليستى بينالمللى، آشكارا اين امر را به نمايش مىگذارد كه در ليبرال دموكراسى - به طور عام - و طرح خاورميانهى بزرگتر - به طور خاص - دموكراسى تابع ليبراليسم و در خدمت آن مىباشد و بدون ليبراليسم، دموكراسى، فاقد مشروعيت و صلاحيت براى ادارۀ اجتماع، سياست و حكومت است. تفكيك جوامع و نظامهاى سياسى به چهار مجموعۀ «استبداد ليبراليستى»، «دموكراسى غيرليبرال»،