32«ليبرال دموكراسى» و «استبداد غيرليبرال» بر همين اساس مىباشد. بنابراين، آغاز قرن بيستويك را بايد تقابل و تعاطى ميان دو نظم «ليبرال دموكراسى» و «دموكراسى غيرليبرال» دانست.
ليبرال دموكراسى---<استبداد ليبراليستى >---موكراسى غير ليبرال
اما همان طور كه در نمودار خطى فوق ملاحظه مىشود، در حد فاصل اين دو جريان آغازين قرن بيستويك، سازماندهى و مديريت جوامع مسلمان در خاورميانه و شمال آفريقا براساس الگوى «استبداد ليبراليستى» است كه در آن صحنههاى اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى به شدت ليبراليزه شده اما حوزۀ سياست كماكان استبدادى باقى مىماند تا استمرار نظم ليبراليستى بينالمللى به رهبرى ايالات متحده آمريكا را تضمين نمايد و از شكلگيرى يا موفقيت دموكراسىهاى وحى محور جلوگيرى به عمل آيد.
نظم ليبراليستى بينالمللى مورد نظر غرب، براساس اصالت «مذهب مدنى» شكل گرفته است كه در آن مذهب در قالب يك نظام سياسى حاكم بر يك محيط جغرافيايى مشخص و مرزبندى شده (دولت ملى) مشروعيت مىيابد و در واقع تابعى از مدنيت آن جامعه محسوب مىشود. در نقطۀ مقابل اين امر، انديشهى سياسى اسلام بر «مدنيت مذهبى» استوار است كه تلاش مىنمايد جوامع و نظامهاى گوناگون اجتماعى بشر را از طريق «اقناع - اجماع - اجبار» دينى نمايد. طرح خاورميانهى بزرگتر در قالب نظم ليبراليستى بينالمللى، تجلى عينى، عملى و نظرى جهانىسازى مذهب مدنى است و اين امر درست در نقطۀ مقابل مدنيت مذهبى و تلاش جهت جهانى شدن آن است. به عبارت ديگر، نظم ليبراليستى