30مىتوان از طريق بهرهگيرى از قوۀ قهريه نظامى برتر نيروهاى مسلح ايالات متحده، به ملتسازى در ممالك اسلامى دست زد و از اين طريق تا ساليان متمادى امنيت و منافع آمريكا و غرب را تأمين نمود. بدين ترتيب، دموكراسى هدايت شده و نوسازى اجبارى در كشورهاى مسلمان از طريق اشغال نظامى را مىتوان راهكار نومحافظهكاران براى تأمين امنيت ملى و منافع ملى آمريكا و غرب در قرن بيستويك دانست.
اما نوليبرالها با تأكيد بر اولويت ليبراليسم بر دموكراسى، اعلام مىكردند كه برقرارى مردمسالارى بدون ليبراليسم، نه تنها مانع حاكميت وحى محور نخواهد شد، بلكه بدان مشروعيت خواهد بخشيد. آنان با تأكيد بر مكانيسم «اقناع - اجماع - اجبار» به دنبال بهينهسازى عملكرد دولتهاى مستبد موجود در جهان اسلام - خصوصاً منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و استفاده از توانمندىهاى دولتهاى موجود دوست غرب، براى ايجاد تغييرات تدريجى از طريق ليبراليزه كردن صحنه اجتماع، سياست، اقتصاد و فرهنگ (و نه ملتسازى و سرنگونى دولتهاى مستبد به شكل اجبارى و قهرى كه مورد توصيه محافظهكاران بود) هستند.
در اين راستا، آمريكا و غرب بايد به دنبال دستاويز عامه پسندترى جهت آغاز مرحلۀ جديد تهاجم خود عليه دنياى اسلام مىگشتند و موضوع «تروريسم» اين بهانه را در اختيار آنان قرار مىداد. تروريسم و استفاده از خشونت جهت نيل به اهداف سياسى از دير باز مطرح و عليه دولتها، ملتها و گروههاى مختلف به كار گرفته شده است. طرح موضوع فاشيسم اسلامى و تروريسم اسلامى توسط غرب به ويژه آمريكا نمايانگر اين امر بود كه برخورد با اصل گرايش به وحى و حضور اسلام