26طول جنگ سرد، غرب با هدف مقابله با اتحاد جماهير شوروى و كمونيسم بينالملل، نظام سياسى و ايدئولوژيك را به عنوان محور ملتسازى مطرح نمود. براين اساس جهان به دو بلوك شرق و غرب تقسيم شد.
با پايان جنگ سرد، انديشمندان، تصميمسازان و سياستگذاران راهبرد كلان امنيت ملى در آمريكا در جستوجوى ترسيم نقشۀ راه آيندهى آمريكا در قرن بيستويك بر آمدند و بر اين امر متفق گرديدند كه اسلام و حضور آن در صحنههاى گوناگون سياسى، اجتماعى و فرهنگى كه در پى شكلگيرى انقلاب اسلامى در ايران در سال 1979م (1357 ش) به وجود آمده بود، چالش و تهديد اصلى فراروى نظم ليبراليستى بينالمللى به رهبرى ايالات متحده در قرن جديد است. اين حضور اسلام در چارچوب حضور در حاكميت و حكومت جوامع پس از قرنها در حاشيه بودن دين از صحنه اجتماعى، با موج چهارم دموكراسى و مردمسالارى پس از انقلاب اسلامى ايران آغاز شده بود.
تصويرى كه ايالات متحده به عنوان مدير و ناظم نظم ليبراليستى بينالمللى در اوايل قرن بيستويك با آن مواجه بود، رشد اسلامخواهى ملتها از يك سو و ناتوانى دولتها در هدايت و مديريت اين نضج از سوى ديگر بود.
با طرح موضوع جايگزين شدن اسلام و حاكميت وحى در صحنههاى ملى و فراملى، بار ديگر موضوع مقابله با يك انديشه و ايدئولوژى در ميان انديشمندان، تصميمسازان و سياستگذاران اروپايى و آمريكايى مطرح شد. لذا با الهام از روش قياسى و رجعت به نيمه دوم