33خسته نباشى، خوانندۀ عزيزم! دوازده هزار نامه!! 1اينها، نامههاى مردم كوفه است.
در يكى از نامهها نوشته شده است: «اى حسين! ما جان خود را در راه تو فدا مىكنيم. به سوى ما بيا، ما همه، سرباز تو هستيم». 2در نامه ديگر آمده است: «اى حسين! باغهاى ما سرسبز است. بشتاب كه همۀ ما در انتظار تو هستيم. در شهر ما لشكرى صد هزار نفرى خواهى يافت كه براى يارى تو سر از پا نمىشناسند. ديگر كسى در كوفه به نماز جمعه نمىرود. همۀ ما منتظر تو هستيم تا به تو اقتدا كنيم». 3آيا مىدانى در آخرين نامهاى كه به امام رسيده، چه نوشته شده است: «اى حسين! همۀ مردم اين شهر، چشم انتظار شما هستند. آنها امامى جز شما ندارند، پس بشتابيد».
امام حسين عليه السلام هنوز جواب اين نامهها را نداده است. او در حال بررسى اين مسأله است.
اين صد و پنجاه نفر خيلى اصرار مىكنند كه امام دعوت آنها را بپذيرد.
آنها به امام مىگويند: «مردم كوفه شيعيان شما هستند. آنها مىخواهند شما را يارى كنند تا با يزيد بجنگيد و خليفۀ مسلمانان شويد». 4امام در فكر است. نمىدانم به رفتن مىانديشد يا به ماندن؟ آيا در اين شرايط، باز بايد ترديد كرد؟ آيا مىتوان به مردم كوفه اعتماد كرد؟ نگاه كن! امام از جا برمىخيزد. اى مولاى ما، به كجا مىروى؟
امام وضو مىگيرد و از خانه خارج مىشود. بيا ما هم همراه آن حضرت برويم؟
امام به سوى «مسجد الحرام» مىرود. همۀ ياران، همراه آن حضرت مىروند. نگاه كن! امام كنار درِ خانۀ خدا به نماز مىايستد و بعد از نماز، دستهاى خود را به سوى آسمان مىبرد و چنين مىگويد: «خدايا، آن چه خير و صلاح مسلمانان است براى ما مقدّر فرما». 5